Dictiornary-Farsi | کاربرنامه ریزی شده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (9 milliseconds)

English	Persian
project	کاربرنامه ریزی شده
projected	کاربرنامه ریزی شده
projects	کاربرنامه ریزی شده


Other Matches

linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
moulting	پر ریزی موی ریزی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
deplumation	پر ریزی
foundation	پی ریزی
gravelling	شن ریزی
shrouding	شن ریزی
inpouring	تو ریزی
molt	پر ریزی
tininess	ریزی
rip rap	سنگ ریزی
suffusion	زیر ریزی
retropulsion	درون ریزی
schematization	طرح ریزی
cast iron	چدن ریزی
outflow	بیرون ریزی
acting out	برون ریزی
programming	برنامه ریزی
actification	سرکه ریزی
landslips	فرو ریزی
evacuation	برون ریزی
landslip	فرو ریزی
placing concrete	بتن ریزی
outflows	بیرون ریزی
schematization	برنامه ریزی
earthwork	خاک ریزی
foundation	پی ریزی اساس
effusions	برون ریزی
planning	طرح ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
budgeting	بودجه ریزی
sweat	عرق ریزی
sweating	عرق ریزی
sweats	عرق ریزی
perspiration	عرق ریزی
bloodbaths	خون ریزی
bloodbath	خون ریزی
effusion	برون ریزی
casting	چدن ریزی
foundry	چدن ریزی
libation	ساغر ریزی
libations	ساغر ریزی
foundries	چدن ریزی
modelling	طرح ریزی
filling	خاک ریزی
fillings	خاک ریزی
projecting	طرح ریزی
egestion	بیرون ریزی
discharges	برون ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
concrete work	بتن ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
purges	برون ریزی
fineness modulus	مدول ریزی
designment	طراح ریزی
fineness	ریزی دانه ها
purged	برون ریزی
projection	طرح ریزی
circumfusion	دور ریزی
modeller	طرح ریزی
chumming	طعمه ریزی
discharge	برون ریزی
scheming	طرح ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
iron foundry	اهن ریزی
grouting	دوغاب ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
projections	طرح ریزی
gravelling	سنگ ریزی
purge	برون ریزی
managements	برنامه ریزی
management	برنامه ریزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
planning model	الگوی برنامه ریزی
embank	خاک ریزی کردن
planning principles	اصول برنامه ریزی
macroplanning	برنامه ریزی کلان
planning system	نظام برنامه ریزی
explosions	بیرون ریزی سروصدا
ex ante	برنامه ریزی شده
financial planning	برنامه ریزی مالی
gun metal	فلز توپ ریزی
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
gun bronz	برنز توپ ریزی
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
linear programming	برنامه ریزی خطی
planning horizon	افق برنامه ریزی
overall planning	برنامه ریزی کلی
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
family planning	برنامه ریزی خانواده
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
national planning	برنامه ریزی ملی
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
career planning	طرح ریزی مشاغل
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
central planning	برنامه ریزی مرکزی
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
fire planning	طرح ریزی اتش
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
jettison	به دریا ریزی محموله
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
dietetics	برنامه ریزی غذایی
jettisoned	به دریا ریزی محموله
planning cycle	دوره برنامه ریزی
jettisoning	به دریا ریزی محموله
development planning	برنامه ریزی توسعه
jettisons	به دریا ریزی محموله
curriculum development	برنامه ریزی درسی
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
mold	قالب ریزی کردن
design	طرح ریزی کردن
develops	برنامه ریزی و تولید
develop	برنامه ریزی و تولید
type metal	فلز حروف ریزی
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
structuring	پی ریزی کردن ساختار
structures	پی ریزی کردن ساختار
structure	پی ریزی کردن ساختار
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
metal	: سنگ ریزی کردن
plans	برنامه ریزی کردن
plans	طرح ریزی کردن
social planning	برنامه ریزی اجتماعی
plan	برنامه ریزی کردن
plan	طرح ریزی کردن
state planning	برنامه ریزی دولتی
stokehold	محل سوخت ریزی
swage	قالب ریزی کردن
system planning	طرح ریزی سیستم
metals	: سنگ ریزی کردن
constructs	طرح ریزی کردن
constructing	طرح ریزی کردن
program	برنامه ریزی کردن
moulds	قالب ریزی کردن
moulded	قالب ریزی کردن
mould	قالب ریزی کردن
molds	قالب ریزی کردن
molded	قالب ریزی کردن
outlining	طرح ریزی کردن
outlines	طرح ریزی کردن
outlined	طرح ریزی کردن
programs	برنامه ریزی کردن
project	طرح ریزی کردن
constructed	طرح ریزی کردن
construct	طرح ریزی کردن
sows	مجرای شمش ریزی
projects	طرح ریزی کردن
projected	طرح ریزی کردن
outline	طرح ریزی کردن
designs	طرح ریزی کردن
population planning	برنامه ریزی جمعیت
programming methods	روشهای برنامه ریزی
projectable	قابل طرح ریزی
quadratic programming	برنامه ریزی غیرخطی
quantitative programming	برنامه ریزی کمی
regional planning	برنامه ریزی منطقهای
rip par in dam slope	سنگ ریزی در شیب سد
road embankment	خاک ریزی جاده
rural planning	برنامه ریزی روستائی
sowed	مجرای شمش ریزی
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
timing	برنامه ریزی زمانی
preplanned	طرح ریزی شده
production planning	برنامه ریزی تولید
product planning	برنامه ریزی محصولات
contriving	طرح ریزی کردن
contrives	طرح ریزی کردن
contrived	طرح ریزی کردن
contrive	طرح ریزی کردن
founds	قالب ریزی کردن
found	قالب ریزی کردن
sow	مجرای شمش ریزی
salamander	مجرای شمش ریزی
schedules	برنامه ریزی کردن
plots	طرح ریزی کردن
programmed	برنامه ریزی شده
sectoral planning	برنامه ریزی بخشی
explosion	بیرون ریزی سروصدا
plotted	طرح ریزی کردن
seedbed	جای تخم ریزی
scheduled	برنامه ریزی کردن