English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
gulleys کارد کندن
gullies کارد کندن
gully کارد کندن
Other Matches
folding knife کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
war to the knife کارد و کارد کشی
grub جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubs جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubbed جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
peels پوست کندن کندن
pulls کندن پشم کندن از
pull کندن پشم کندن از
stilettos کارد
stiletto کارد
knuckle guard کارد
straight dagger کارد
daggar کارد
knuckle bow کارد
trench knife کارد سنگری
plaster cutting knife کارد گچبری
knifes کارد زدن
turning tool کارد تراش
cutler کارد فروش
knifes : چاقو کارد
knifed : چاقو کارد
cutlery کارد و چنگال
knife-edges لبه کارد
tableware کارد و چنگال
cutlery کارد وچنگال
knife edge لبه کارد
haft دسته کارد
paper knife کارد کاغذبری
knife کارد زدن
knife-edge لبه کارد
knifed کارد زدن
knife : چاقو کارد
coulter علف بر- کارد گاواهن
machetes کارد بزرگ و سنگین
cutlery کارد وچنگال فروشی
machete کارد بزرگ و سنگین
bread knife کارد نان بری
back jackknife شیرجه از جلو بصورت کارد
i am nat my last shifts کارد به استخوانم رسیده است
shuto لبه کارد مانند دست
matchet یکجور کارد بزرگ درامریکا
steak knife کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
One man sows and another reaps. <proverb> یکى مى کارد ,دیگرى درو مى کند .
finish knife کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
scimitar شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
parang یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
billhook نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
trench کندن
divulsion کندن
evulsion کندن
carved کندن
elevator از جا کندن
elevators از جا کندن
trenches کندن
carve کندن
dig , in کندن
discerption کندن
raise از جا کندن
gouge کندن
gouged کندن
gouges کندن
gouging کندن
to pick off کندن
raises از جا کندن
gnaws کندن
gnaw کندن
scours کندن
scoured کندن
incised کندن
incise کندن
quill پر کندن از
carves کندن
carvings کندن
cut out کندن
channelize کندن
incises کندن
avulse از جا کندن
quills پر کندن از
gnawed کندن
scour کندن
graved کندن
hair pulling کندن مو
plucks کندن
channels کندن
channelled کندن
channeling کندن
channeled کندن
channel کندن
to take off کندن
take off کندن
tearoff کندن از
pick-up کندن
to break off کندن
to chip off کندن
pluck کندن
plucked کندن
plucking کندن
pug کندن
pugs کندن
tweese کندن مو
tweeze کندن مو
mine کندن
insculp کندن
strip کندن
pick کندن
mined کندن
picks کندن
to put off کندن
mines کندن
pick-ups کندن
To tear oneself away from something . دل از چیزی کندن
to dig out کندن و درآوردن
rib نهر کندن
eradicated ازریشه کندن
to strip something off کندن [پوست]
pare پوست کندن
pared پوست کندن
pares پوست کندن
grave قبر کندن
to scoop out با بیل کندن
eradicates ازریشه کندن
scalp پوست کندن از سر
scalps پوست کندن از سر
eradicate ازریشه کندن
To dig the earth. زمین را کندن
scour and fill کندن و پر کردن
sally ship از گل کندن ناو
durdge جان کندن
entrench سنگر کندن
ross پوست کندن
excoriate پوست کندن از
outroot از ریشه کندن
excorticate پوست کندن
unhusk پوست کندن
extirpate ازبن کندن
mortise کام کندن
flench پوست کندن
moil جان کندن
dig , in سنگ کندن
deplume پر و بال را کندن
slipe پوست کندن از
unpick کندن - جداکردن
shale صدف کندن
ablate از بیخ کندن
to pick a hole in سوراخ کندن در
to drill a well چاه کندن
to dig out کندن ودراوردن
cut a groove کوم کندن
to die hard دیرجان کندن
debark پوست کندن از
decorticate پوست کندن از
dehorn شاخ را کندن
to bore a tunnel تونل کندن
flense پوست کندن
moats خندق کندن
fags جان کندن
doffs لباس کندن
pelt پوست کندن
pelted پوست کندن
pelts پوست کندن
uproot ازریشه کندن
uprooted ازریشه کندن
uprooting ازریشه کندن
uproots ازریشه کندن
supplant از ریشه کندن
barks پوست کندن
undress لباس کندن
supplanting از ریشه کندن
supplants از ریشه کندن
barking پوست کندن
dig کنایه کندن
digs کنایه کندن
graves قبر کندن
doffing لباس کندن
doffed لباس کندن
fag جان کندن
grip نهر کندن
gripped نهر کندن
gripping نهر کندن
grips نهر کندن
stubs از بیخ کندن
stubbing از بیخ کندن
stubbed از بیخ کندن
stub از بیخ کندن
abandonment واگذاری دل کندن
trench سنگر کندن
trenches سنگر کندن
peel to پوست کندن
peel پوست کندن
peels پوست کندن
doff لباس کندن
barked پوست کندن
hull پوست کندن
flaying پوست کندن از
swots جان کندن
rending دریدن کندن
supplanted از ریشه کندن
strike چادر را از جا کندن
rend دریدن کندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com