English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
boggle کارسرهم بندی کردن
Other Matches
patchwork کارسرهم بندی
botches کارسرهم بندی
botched کارسرهم بندی
botch کارسرهم بندی
botching کارسرهم بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
caulk اب بندی کردن
lacevi بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
batten down اب بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
underpins پی بندی کردن
seals اب بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
sealing اب بندی کردن
seal اب بندی کردن
underpin پی بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
to categorize رده بندی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
stripping بسته بندی کردن
systematization رده بندی کردن
tabulate جدول بندی کردن
rally دسته بندی کردن
partitioning قسمت بندی کردن
paginate صفحه بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
bunlge سرهم بندی کردن
to categorize طبقه بندی کردن
regimentalation دسته بندی کردن
refomulate از نو فرمول بندی کردن
parceling بسته بندی کردن
partition جزء بندی کردن
hoodwink چشم بندی کردن
systemize طبقه بندی کردن
sort دسته بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
resort دسته بندی کردن
resorted دسته بندی کردن
hoodwinks چشم بندی کردن
hoodwinking چشم بندی کردن
resorts دسته بندی کردن
hoodwinked چشم بندی کردن
paricle size analysis دانه بندی کردن
slub سرهم بندی کردن
ranks رتبه بندی کردن
rationing جیره بندی کردن
grades دسته بندی کردن
categorizes رده بندی کردن
ranked رتبه بندی کردن
grades درجه بندی کردن
grade دسته بندی کردن
groupage دسته بندی کردن
grade درجه بندی کردن
rank رتبه بندی کردن
formulate فرمول بندی کردن
formulated فرمول بندی کردن
formulates فرمول بندی کردن
parcels بسته بندی کردن
parcel بسته بندی کردن
impost تعرفه بندی کردن
railroad سرهم بندی کردن
railroads سرهم بندی کردن
packing بسته بندی کردن
prioritised اولویت بندی کردن
prioritises اولویت بندی کردن
prioritising اولویت بندی کردن
prioritize اولویت بندی کردن
prioritized اولویت بندی کردن
prioritizes اولویت بندی کردن
prioritizing اولویت بندی کردن
impone شرط بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
echelonment رده بندی کردن
packs بسته بندی کردن
pack بسته بندی کردن
subsume رده بندی کردن
subsumed رده بندی کردن
echelonment درجه بندی کردن
subsumes رده بندی کردن
subsuming رده بندی کردن
rating دسته بندی کردن
graduates طبقه بندی کردن
put-up بسته بندی کردن
format قالب بندی کردن
put up بسته بندی کردن
formats قالب بندی کردن
ratings دسته بندی کردن
triangulation مثلث بندی کردن
partitions جزء بندی کردن
to provide against پیش بندی کردن
group دسته بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
categorising رده بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
schedules زمان بندی کردن
categorises رده بندی کردن
scheduled زمان بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
to erect into دسته بندی کردن به
schedule زمان بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
bungle سرهم بندی کردن
categorised رده بندی کردن
bungled سرهم بندی کردن
packets بسته بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
packet بسته بندی کردن
rationed جیره بندی کردن
phrased کلمه بندی کردن
groups دسته بندی کردن
phrase کلمه بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
categorizing رده بندی کردن
categorizes دسته بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
categorized دسته بندی کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorized رده بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
categorize رده بندی کردن
bungles سرهم بندی کردن
ration جیره بندی کردن
rations جیره بندی کردن
compartmentalized بخش بندی کردن
lot تقسیم بندی کردن
lot سهم بندی کردن
break down تقسیم بندی کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
compartmentalized فصل بندی کردن
compartmentalize بخش بندی کردن
compartmentalize فصل بندی کردن
rates درجه بندی کردن
compartmentalising بخش بندی کردن
rate درجه بندی کردن
compartmentalising فصل بندی کردن
compartmentalises بخش بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com