English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to reduce an establishment کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
Other Matches
public employees کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
institutional بنگاهی
institutive بنگاهی
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
large spread فاصله گلوله ها راکم کنید
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
daisy cutter اسبی که پایش راکم از زمین بلندمیکند
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
outpensioner کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
foundership موسسی :سمت کسی مه بنگاهی رابرپاکرده یاتاسیس نموده است
staffs کارمندان
personnel کارمندان
staffed کارمندان
staff کارمندان
reduced employees کارمندان کم شده
civilian employees کارمندان غیرنظامی
sit down اعتصاب کارمندان
sit-down اعتصاب کارمندان
operating staff کارمندان عملیاتی
staffs کارمندان کارکنان
staffed کارمندان کارکنان
supervisory staff کارمندان مباشر
staff کارمندان کارکنان
new employees کارمندان تازه
reduced employees کارمندان منفصل گردیده
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
aircrew کارمندان و خلبانان هواپیما
white collar worker کارمندان یقه سفید
aircrews کارمندان و خلبانان هواپیما
Full ( part) time employees . کارمندان تمام (پاره ) وقت
class n allotment کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
commissary فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
secretariate منشی گری کارمندان دبیرخانه
commissaries فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
time clock ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
Stress reduces an employee's working capacity' استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
overcharged اضافی هزینه کردن
overcharges اضافی هزینه کردن
overcharging اضافی هزینه کردن
overcharge اضافی هزینه کردن
to live in a small way با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
internalization of costs داخلی کردن هزینه ها
cost allocation سرشکن کردن هزینه
cost minimization حداقل کردن هزینه
cost هزینه بهاگذاری کردن
house organ مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
costing مشخص کردن هزینه عملیات
replacement cost هزینه جایگزین کردن چیزی
to recoup oneself هزینه خود را جبران کردن
shell out هزینه چیزی را قبول کردن
accrued benefit پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
reimburses جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursed جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
carriages بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
tab هزینه
expense هزینه
charges هزینه
tabs هزینه
levies هزینه
cost expenditure هزینه
charge هزینه
outlay هزینه
at the expence of به هزینه
expenditure هزینه
cost benefit ratio هزینه
toll هزینه
levying هزینه
levy هزینه
cost هزینه
outgoings هزینه
levied هزینه
disbursement هزینه
overhead expenses به هزینه
expenditures هزینه ها
outlays هزینه
at someone expense به هزینه
tolling هزینه
voucher هزینه
outgoing هزینه
outgo هزینه
eight bit system کم هزینه
battels هزینه
benefit cost analysis هزینه
vouchers هزینه
overall cost هزینه کل
out goings هزینه
total cost هزینه کل
mise هزینه
light expense هزینه کم
goings-on هزینه ها
tolls هزینه
energy expenditure هزینه انرژی
labor cost هزینه کار
estimated cost هزینه براوردی
subvention کمک هزینه
carriages هزینه حمل
dockage هزینه اسکله
defrayal تحمل هزینه
differential cost هزینه نهایی
economic cost هزینه اقتصادی
direct cost هزینه مستقیم
overall costs هزینه کامل
total costs هزینه کامل
expenditure approach روش هزینه
freight forwarder هزینه حمل
allowances کمک هزینه
joint costs هزینه مشترک
social cost هزینه اجتماعی
extra cost هزینه اضافی
family expenditure هزینه خانواده
living cost هزینه زندگی
overcharges هزینه اضافی
job costing ارزیابی هزینه ها
carriage هزینه حمل
family expenditure هزینه خانوار
allowance کمک هزینه
expenditure credit اعتبار هزینه
explicit cost هزینه اشکار
flow of expenditure جریان هزینه
living expenses هزینه زندگی
cost of living هزینه زندگی
external cost هزینه خارجی
first cost هزینه اولیه
specific cost هزینه ویژه
specific cost هزینه مستقیم
least cost حداقل هزینه
research cost هزینه تحقیق
household expenditure هزینه خانوار
per capita expenditure هزینه سرانه
costs هزینه دادرسی
historical costs هزینه واقعی
historical costs هزینه اولیه
handing charge هزینه باربری
poundage هزینه اضافی
prime cost هزینه پایه
prime cost هزینه متغیر
gross expenditure هزینه ناخالص
private cost هزینه خصوصی
grant in aid کمک هزینه
production cost هزینه تولید
nominal cost هزینه اسمی
operating cost هزینه عملیاتی
indirect cost هزینه غیرمستقیم
incremental cost هزینه نهایی
incremental cost هزینه اضافی
opportunity cost هزینه فرصت
out of pocket expenses هزینه واقعی
outgo هزینه عزیمت
indirect materials هزینه موادغیرمستقیم
over head هزینه سربار
incremental cost هزینه نهائی
income and expenditure درامد و هزینه
overhead gharges هزینه اداری
program cost هزینه برنامه
public cost هزینه عمومی
initial cost هزینه اولیه
expense account حساب هزینه
marginal cost هزینه نهائی
total costs هزینه کلی
margin cost هزینه جنبی
manufacturing cost هزینه تولید
cost ارزیدن هزینه
overall costs هزینه کلی
manufacturing cost هزینه ساخت
replacement cost هزینه جایگزینی
replacement cost هزینه تعویض
expense accounts حساب هزینه
freightage هزینه حمل
freight rate هزینه حمل
faring هزینه عبور
initial expenses هزینه نخستین
fares هزینه عبور
initial expenses هزینه ابتدائی
fared هزینه عبور
fare هزینه عبور
recoupment اقساط هزینه
marketing cost هزینه بازاریابی
pin money هزینه ارایش زن
maintenance cost هزینه نگهداری
additional costs [expenses] هزینه نهایی
user cost هزینه استفاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com