Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
clerk
کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerks
کارمند دفتری فروشنده مغازه
Other Matches
white collar
کارمند دفتری
white-collar
کارمند دفتری
salesclerk
فروشنده مغازه
Laundry / Dry cleaners
مغازه لباسشویی و مغازه خشکشویی
vendor
فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
vendors
فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
shoplifting
دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
clerical
دفتری
book debts
بدهی دفتری
book value
بهای دفتری
book value
ارزش دفتری
clerical jobs
مشاغل دفتری
clerical test
ازمون امور دفتری
the desk
کار دفتری یا ادبی یاروحانی
secretariat
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
office grapevine
سخن چینی
[در دفتری یا شرکتی]
secretariats
هیئت دبیران وکارمندان دفتری
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
contango
از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
minnesota clerical aptitude test
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
employee
کارمند
members
کارمند
white collar employee
کارمند
understaffed
کم کارمند
member
کارمند
official
کارمند
member of staff
کارمند
jobholder
کارمند
inquisitionist
کارمند
recruit
کارمند تازه
recruits
کارمند تازه
personnel selection
کارمند گزینی
employe
مستخدم زن کارمند
staffers
کارمند اداره
contact field technician
کارمند فنی
office-holder
کارمند دولت
staffer
کارمند اداره
clerk
دفتردار کارمند
clerks
دفتردار کارمند
incorporator
کارمند اتحادیه
recruiting
کارمند تازه
office-holders
کارمند دولت
recruited
کارمند تازه
employee
مستخدم زن کارمند
public officer
[American E]
کارمند دولت
probationer
کارمند استاژ
probationers
کارمند استاژ
insiders
کارمند داخلی
insider
کارمند داخلی
civil servant
[British E]
کارمند دولت
officer
کارمند دولت
official
کارمند دولت
shopper
مغازه رو
shop
مغازه
shopped
مغازه
shops
مغازه
shoppers
مغازه رو
salaried
کارمند حقوق بگیر
civil servants
مستخدم یا کارمند دولت
timekeeper
کارمند ثبت اوقات
timekeepers
کارمند ثبت اوقات
officers
مامور کارمند اداری
gasman
کارمند ادارهی گاز
gasmen
کارمند ادارهی گاز
civil servant
مستخدم یا کارمند دولت
probationer
کارمند تحت ازمایش
rtegistrar
کارمند اداره ثبت
officer
مامور کارمند اداری
understaffed
دچار کمبود کارمند
probationers
کارمند تحت ازمایش
town clerk
کارمند شهرداری یافرمانداری
shop lifting
دزدی از مغازه ها
tuck shop
مغازه قنادی
floor walker
راهنمای مغازه
shoplifters
دزد مغازه
shopwalker
راهنمای مغازه
tuck shop
مغازه حلویات
shoplifter
دزد مغازه
d. store
مغازه بزرگ
shopkeeper
مغازه دار
storing
مغازه بزرگ
store
مغازه دکان
store
مغازه بزرگ
shopkeepers
مغازه دار
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
storing
مغازه دکان
current maturity
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
wineshop
مغازه شراب فروشی
soda fountain
مغازه لیموناد فروشی
show case
قفسه جلو مغازه
soda fountains
مغازه لیموناد فروشی
shop assistant
دستیار مغازه دار
stock in trade
موجودی کالای مغازه
bookshop
مغازه کتاب فروشی
haberdashery
مغازه ملبوس مردانه
mercery
مغازه پارچه فروشی
delicatessen
مغازه اغذیه فروشی
bookshops
مغازه کتاب فروشی
delicatessens
مغازه اغذیه فروشی
rotisserie
مغازه خوراک پزی
registrars
کارمند اداره ثبت مدیر دروس
registrar
کارمند اداره ثبت مدیر دروس
cantina
مغازه خواربار یامشروب فروشی
shoplifting
بلند کردن جنس از مغازه
five and ten
مغازه اجناس ارزان قیمت
burse
مغازه یابازار خرید وفروش
shopped
مغازه گردی کردن دکه
shop
مغازه گردی کردن دکه
shops
مغازه گردی کردن دکه
pools
عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled
عده کارمند اماده برای انجام امری
pool
عده کارمند اماده برای انجام امری
sales register
صندوق پول یا ماشین دخل مغازه
The goods in this shop could not be flogged.
اجناس این مغازه باد کرده
shopworn
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
golden handshake
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
cash registers
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
This shop deals in goods of all sorts .
دراین مغازه همه چیز معامله می شود
pos
محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock.
اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
salesgirls
فروشنده
salesperson
فروشنده
salespersons
فروشنده
monger
فروشنده
sales woman
فروشنده زن
sales clerk
فروشنده
salesgirl
فروشنده
vender
فروشنده
sales man
فروشنده
shopman
فروشنده
salespeople
فروشنده
supplier
فروشنده
suppliers
فروشنده
alienator
فروشنده
saleswoman
زن فروشنده
bargainer
فروشنده
saleswomen
زن فروشنده
sellers
فروشنده
seller
فروشنده
sales clerks
فروشنده
salesmen
فروشنده
frontsman
فروشنده
vendors
فروشنده
vendor
فروشنده
dealer
فروشنده
salesman
فروشنده
dealers
فروشنده
counter jumper
فروشنده دکان
supplier evaluation
ارزیابی فروشنده
traveling man
فروشنده سیار
caveat venditor
اخطار به فروشنده
traveling salesman
فروشنده سیار
saleswomen
بانوی فروشنده
computer salesman
فروشنده کامپیوتر
saleswoman
بانوی فروشنده
computer vendor
فروشنده کامپیوتر
marginal seller
فروشنده نهائی
dealer
فروشنده معاملات چی
dealers
فروشنده معاملات چی
sales man
فروشنده سیار
duopoly
در انحصار دو فروشنده
runner
فروشنده سیار
runners
فروشنده سیار
seller's market
بازار فروشنده
seller's option
انتخاب فروشنده
sellers surplus
مازاد فروشنده
tallyman
فروشنده اقساطی
seller's option
اختیار فروشنده
demo
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstrations
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstration
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
middleman
کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
middlemen
کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
herbalist
فروشنده گیاهان طبی
outfitter
فروشنده لوازم شکار
outfitters
فروشنده لوازم شکار
haberdashers
فروشنده لباس مردانه
haberdasher
فروشنده لباس مردانه
supplier at arm's length
فروشنده آزاد
[اقتصاد]
stationer
فروشنده لوازم التحریر
stationers
فروشنده لوازم التحریر
ironmonger
فروشنده اهن الات
tout
فروشنده اطلاعات شرطبندی
touted
فروشنده اطلاعات شرطبندی
touting
فروشنده اطلاعات شرطبندی
touts
فروشنده اطلاعات شرطبندی
tipster
فروشنده اطلاعات در شرطبندی
tipsters
فروشنده اطلاعات در شرطبندی
herbalists
فروشنده گیاهان طبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com