English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
previous work کارهای قبلی
Other Matches
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
miscellaneous works کارهای مختلف
diabolism کارهای شیطانی
cementation کارهای سیمانی
meshwork کارهای مشبک
incidental works کارهای اتفاقی
lunces کارهای غریب
interior affairs کارهای درونی
auxiliary work کارهای اضافی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
earth work کارهای خاکی
wirework کارهای سیمی
temporary works کارهای موقت
preliminary works کارهای مقدماتی
Travaux preparatoires کارهای مقدماتی
daily round کارهای روزانه
the galleys کارهای سخت
emergency works کارهای اضطراری
welfare work کارهای عام المنفعه
logjam کارهای عقب افتاده
mundane affairs کارهای این جهان
navvies کارگر کارهای خاکی
navvy کارگر کارهای خاکی
light housekeeping کارهای خانه داری
light housekeeping کارهای سبک خانکی
foppery جلفی کارهای جلف
customs agent واسطه کارهای گمرکی
chores کارهای عادی و روزمره
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
diabolize کارهای شیطانی کردن
chore کارهای عادی و روزمره
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
public works کارهای ساختمانی همگانی
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
outgeneral در کارهای جنگی پیش افتادن از
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
earthworks خاک کاری کارهای خاکی
erection crane جراثقال برای کارهای ساختمانی
chickens come home to roost <idiom> چوب کارهای گذشته را خوردن
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
predecessors قبلی
predecessor قبلی
preceding قبلی
aforetime قبلی
foregone قبلی
fore قبلی
prior قبلی
ex- قبلی
ex قبلی
one-time قبلی
previous قبلی
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
apery میمون صفتی کارهای بوزینه وار
peonage استفاده از غلام برای کارهای بندگی
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
premeditated با قصد قبلی
preconidtion شرط قبلی
premonition اخطار قبلی
precompression تراکم قبلی
preoccupation اشغال قبلی
precognition اطلاع قبلی
chain از کلمه قبلی
predilections تمایل قبلی
predilection تمایل قبلی
prepossession تصرف قبلی
chains از کلمه قبلی
pre arrengement قرار قبلی
pre arrangement قرار قبلی
foredoom محکومیت قبلی
foreordainment حکم قبلی
foretoken اعلام قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
foretype نمونه قبلی
late war جنگ قبلی
forethought اندیشه قبلی
premonitions اخطار قبلی
forewarning اخطار قبلی
background معلومات قبلی
backgrounds معلومات قبلی
predesignation تعیین قبلی
predispostion تمایل قبلی
pregiurement احتساب قبلی
preview اطلاع قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
presuppositions فرض قبلی
pretreatment معالجه قبلی
premeditation قصد قبلی
preoccupations اشغال قبلی
presupposition فرض قبلی
preformation تشکیل قبلی
previews اطلاع قبلی
prefiguration تصور قبلی
preengagement تعهد قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
preexistence موجودیت قبلی
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
self- سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
utility تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
biases ولتاژ قبلی دادن
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
prognostications تشخیص قبلی مرض
prognostication تشخیص قبلی مرض
as you were به حالت قبلی برگردید
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
pre engaged دارای تعهد قبلی
pre indexing شاخص گذاری قبلی
prelibation ازمایش یانوشیدن قبلی
malice aforethought سوء نیت قبلی
leave hanging (in the air) <idiom> بدون تصمیم قبلی
premonitory متضمن اخطار قبلی
off the cuff <idiom> بدون آمادگی قبلی
prior permission اجازه قبلی پرواز
bias ولتاژ قبلی دادن
pre indexing فهرست سازی قبلی
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
diagram نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
prognosticate تشخیص دادن قبلی مرض
prenotion احساس قبلی نسبت بچیزی
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
inherited error خطایی در فرآیند یا عمل قبلی
a priori بدون بررسی یا آزمایش قبلی
prefiguration پیش بینی احتساب قبلی
prefiguration or prefigurement تشبیه از پیش تصور قبلی
pre condition شرط لازم الاجرای قبلی
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
quondam قبلی مربوط به چندی قبل
free wheeling بازی بدون نقشه قبلی
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
sight-reads بدون امادگی قبلی اجراکردن
sneak preview نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
sneak previews نمایش قبلی فیلم بطورخصوصی
premonition برحذر داشتن فکر قبلی
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
premonitions برحذر داشتن فکر قبلی
sight-reads بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-reading بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-reading بدون مطالعه قبلی خواندن
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
prognosticator تشخیص دهنده قبلی مرض
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
dramatics کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
queue تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
congregationalism استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
queued تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queues تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queueing تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
foretaste ازمایش قبلی پیش بینی کردن
Do not do any thing without due reflection . بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
precombustion chamber engine موتور با اطاق احتراق تراکم قبلی
payola وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com