English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
Other Matches
jobs فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
relation کارها
relational کارها
programme of work صورت کارها
programme of work برنامه کارها
Things are very slack (quiet) at the moment. فعلا" که کارها خوابیده
To spoilt things . To mess thing up . کارها را خراب کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
To get things moving. To set the wheels in motion. کارها راراه انداختن
I am ready to compromise. کارها روبراه است
draw up کارها را تنظیم کردن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. کارها را بجریان انداختن
hang-up <idiom> تاخیر دربعضی از کارها
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
To take things easy(lightly) کارها را آسان گرفتن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
artwork کارها و تصاویر گرافیکی
job scheduler زمان بند کارها
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
i. for doing any thing عدم صلاحیت در همه کارها
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse <idiom> انجام کارها بدون نظم
push (someone) around <idiom> اجبار شخص درانجام کارها
dispose ترتیب کارها رامعین کردن
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
She is not concerned with all that . با این کارها کاری ندارم
set the pace <idiom> برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
scheduling مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
batches قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
to make things hum کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
jobs اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture . کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
batch قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
activity کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priority شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
resource تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
priorities شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activities کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
priority سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
dispatching priority شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
priorities سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
minor league دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
common سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
generals برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
general برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commonest سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
dry run اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
hierarchical communications system روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
agenda لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
critical path analysis تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
job زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
piracy کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
off load انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
by بدست
at the hand of بدست
impetrate بدست اوردن
hand in hand دست بدست
get table بدست اوردنی
soothe دل بدست اوردن
come by <idiom> بدست آوردن
procurer بدست اورنده
securer بدست اورنده
obtainment بدست اوری
obtains بدست اوردن
to come to hand بدست امدن
earn بدست اوردن
earned بدست اوردن
earns بدست اوردن
obtainable بدست اوردنی
procurable بدست اوردنی
to go to the wright بدست استادافتادن
soothed دل بدست اوردن
soothes دل بدست اوردن
attenuation بدست آوردن
procure بدست اوردن
procured بدست اوردن
procures بدست اوردن
procuring بدست اوردن
pick up بدست اوردن
attainable بدست اوردنی
acquirer بدست اورنده
acquirable بدست اوردنی
catcher بدست اورنده
come by بدست اوردن
acquiring بدست اوردن
obtain بدست اوردن
obtained بدست اوردن
get round بدست اوردن
get at able بدست اوردنی
acquire بدست آوردن
acquires بدست اوردن
provider بدست اورنده
offered بدست اوردن
offers بدست اوردن
gain بدست اوردن
manual وابسته بدست
procurement بدست اوری
gains بدست اوردن
gained بدست آوردن
gained بدست اوردن
gain بدست آوردن
offer بدست اوردن
gains بدست آوردن
providers بدست اورنده
get بدست امده
get بدست اوردن
gets بدست امده
gets بدست اوردن
getting بدست امده
getting بدست اوردن
catch بدست اوردن
cellar محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellars محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
unhandy مشکل بدست امده
quando acciderint هر گاه بدست اید
recovering دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
change hands دست بدست رفتن
to change hands دست بدست رفتن
recoups دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
recouped دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
recovers دوباره بدست اوردن
import باپیروزی بدست امدن
imported باپیروزی بدست امدن
to put بدست امین دادن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
having بدست اوردن دارنده
step into بسهولت بدست اوردن
to bring something بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
to gain time دست بدست کردن
turnover دست بدست شدن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
They found no trace of her . ازاونشانی بدست نیامد
importing باپیروزی بدست امدن
retrieves دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
encyclic بدست چندنفر رونده
finagle باحیله بدست اوردن
municipalize بدست شهرداری دادن
regain دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
impropriate بدست عام دادن
pass on دست بدست دادن
self-government حکومت بدست مردم
recoup دوباره بدست اوردن
insure بیمه بدست اوردن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieved دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
batches 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batch 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
encyclicals بدست چند نفر گشته
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
filthy lucre سودی که بی شرفانه بدست اید
encyclical بدست چند نفر گشته
easy money پولی که براحتی بدست اید
get بدست اوردن فراهم کردن
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
enters بدست اوردن قدم نهادن در
availability آنچه به آسانی بدست آید
captures عمل بدست آوردن داده
the tule of thumb قاعدهای که از تجزیه بدست اید
gets بدست اوردن فراهم کردن
capture عمل بدست آوردن داده
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com