Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English
Persian
draw up
کارها را تنظیم کردن
Other Matches
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
piracy
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
relation
کارها
relational
کارها
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
programme of work
صورت کارها
programme of work
برنامه کارها
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
redact
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
job scheduler
زمان بند کارها
hang-up
<idiom>
تاخیر دربعضی از کارها
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Things are very slack (quiet) at the moment.
فعلا" که کارها خوابیده
To take things easy(lightly)
کارها را آسان گرفتن
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
Our affairs are shaping well.
کارها داردسروصورت می گیرد
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
artwork
کارها و تصاویر گرافیکی
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
spot
تنظیم تیر کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
spots
تنظیم تیر کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
i. for doing any thing
عدم صلاحیت در همه کارها
put the cart before the horse
<idiom>
انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
push (someone) around
<idiom>
اجبار شخص درانجام کارها
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
pull (something) off
<idiom>
باانجام رساندن کامل کارها
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
zero
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
zeros
روی صفر تنظیم کردن
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
order
سفارش دادن تنظیم کردن
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
batch
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
set the pace
<idiom>
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
job
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
batches
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
jobs
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
Things are coming to a critical juncture .
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
activities
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priorities
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
priority
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
zeroes
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
wake up
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zeros
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zero beat
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
priority
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priorities
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
controlling
نظارت کردن تنظیم کردن
align
تنظیم کردن تطبیق کردن
edited
تصحیح کردن تنظیم کردن
controls
نظارت کردن تنظیم کردن
adjusts
تعدیل کردن تنظیم کردن
edit
تصحیح کردن تنظیم کردن
aligns
تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned
تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
adjusting
تعدیل کردن تنظیم کردن
aligning
تنظیم کردن تطبیق کردن
control
نظارت کردن تنظیم کردن
adapting
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com