Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (12 milliseconds)
English
Persian
crew
کارکنان کشتی
crewed
کارکنان کشتی
crewing
کارکنان کشتی
crews
کارکنان کشتی
Search result with all words
coxswain
پیشکار کارکنان کشتی
slop chest
صندوق ملبوس وملزومات کارکنان کشتی
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
Other Matches
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
personnel
کارکنان
staffs
کارکنان
staffed
کارکنان
employees
کارکنان
staff
کارکنان
staffs
1- ستاد 2- کارکنان
furnace crew
کارکنان کوره
staff
کارمندان کارکنان
staffs
کارمندان کارکنان
staffed
1- ستاد 2- کارکنان
staffed
کارمندان کارکنان
private employees
کارکنان خصوصی
staff
1- ستاد 2- کارکنان
crew
کارکنان هواپیماوامثال ان
hotel staff
کارکنان هتل
crewing
کارکنان هواپیماوامثال ان
crewed
کارکنان هواپیماوامثال ان
crews
کارکنان هواپیماوامثال ان
employees empowerment
توانمندسازی کارکنان
personnel training
اموزش کارکنان
ground crew
کارکنان هواپیما
establishment
موسسه دسته کارکنان
paraprofessional staff
کارکنان غیر تخصصی
establishments
موسسه دسته کارکنان
labour policy
سیاست استخدام کارکنان
personnel
کارکنان یاخدمه وسایل جنگی
editorial board
هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination.
آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
wrestling
کشتی
vessels
کشتی
vessel
کشتی
on board a ship
در کشتی
on shipboard
در کشتی
flat
پل کشتی
ships
کشتی
flattest
پل کشتی
ship
کشتی
catch
کشتی کج
on the water
در کشتی
puppis
کشتی دم
by water
با کشتی
aft
در پس کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
carinae
کشتی
carina
کشتی
afloat
در کشتی
decks
پل کشتی
argo
کشتی
decked
پل کشتی
deck
پل کشتی
foreship
سر کشتی
ark
کشتی
ship haven
یک کش کشتی
hulk
کشتی
hulks
کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
bottoms
کشتی
bottom
کشتی
bilge
اب ته کشتی
collier
کشتی
board
کشتی
on the sea
در کشتی
boarded
کشتی
on shipboard
سوار کشتی
sailer
کشتی بادبانی
ship papers
اسناد کشتی
ship propeller
پروانه کشتی
shipboard
کنار کشتی
pancratist
کشتی گیر
packet boat
کشتی نامه بر
freight
کرایه کشتی
ship's master
افسرارشد کشتی
bos'n
افسر کشتی
ship safety
سلامت کشتی
shipboard
صحنه کشتی
shipowner
صاحب کشتی
shipowner
مالک کشتی
shipper
مسافر کشتی
bosun
افسر کشتی
bo's'n
افسر کشتی
shipmaster
رئیس کشتی
bulkheads
تیغه در کشتی
shipper
محموله کشتی
bulkhead
تیغه در کشتی
shipside
کنار کشتی
shipload
بار کشتی
tonnage
فرفیت کشتی
on board a ship
سوار کشتی
berth
خوابگاه کشتی
parent ship
کشتی مادر
strands
به گل نشستن کشتی
strand
به گل نشستن کشتی
shipbuilding
کشتی سازی
double-deckers
کشتی دوعرشهای
double-decker
کشتی دوعرشهای
roadstead
کشتی گاه
privateer
کشتی مسلح
berths
خوابگاه کشتی
rhumb line
خط انحراف کشتی
rhumb
خط سیر کشتی
cargo
محموله کشتی
cargoes
محموله کشتی
dock
تعمیرگاه کشتی
docked
تعمیرگاه کشتی
docks
تعمیرگاه کشتی
berthed
خوابگاه کشتی
predial or prae
کشتی روستایی
sailing vessel
کشتی بادبانی
propeller
پروانه کشتی
passenger liner
کشتی مسافری
ship handling
مانور با کشتی
ship building
کشتی سازی
dockyard
تعمیرگاه کشتی
dockyards
تعمیرگاه کشتی
seaway
مسیر کشتی
wrecked
کشتی شکسته
shipboard
پهلوی کشتی
sea gauge
اب نشین کشتی
sea fight
جنگ کشتی ها
passenger liner
کشتی مسافربری
sea anchor
لنگر کشتی
screwpropeller
پروانه کشتی
pilotage
راهنمایی کشتی
pleasure boat
کشتی تفرجی
berthing
خوابگاه کشتی
bosuns
افسر کشتی
jerque
بازرسی کشتی
alee
پناهگاه کشتی
amid ships
درمیان کشتی
amidships
درمیان کشتی
aport
بطرف چپ کشتی
argosy
کشتی بزرگ
argosy
کشتی تجاری
at the fore
در جلوی کشتی
foreship
دماغه کشتی
auxiliary ship
کشتی تدارکاتی
flying dutchman
شبح کشتی
flag ship
کشتی پیشرو
fire ship
کشتی اتش زن
ferry boat
کشتی گذاره
air ship
کشتی هوایی
afterdeck
عقب کشتی
inboard
داخل کشتی
in the hold
در انبار کشتی
imbark
در کشتی گذاشتن
icebreaker
کشتی یخ شکن
ice breaker
کشتی یخ شکن
hermaphrodite brig
کشتی دو دگله
he went aboard the ship
به کشتی درآمد
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
greco roman
کشتی فرنگی
aeroboat
کشتی طیار
aerographer
هواشناسی کشتی
affreightment
اجاره کشتی
exs
تحویل از کشتی
bige water
گنداب کشتی
bilge water
گنداب کشتی
cargo boat
کشتی باری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com