Dictiornary-Farsi | کارگر خارج ازخانه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
outworker	کارگر خارج ازخانه


Other Matches

to kick out of the house	ازخانه بیرون کردن
element	یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
elements	یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
to board out	بیرون ازخانه خود غذاخوردن
diner out	کسیکه بیشتراوقات شام وناهارخودرابیرون ازخانه میخورد
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
out of bounds	خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion	ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
workmen	کارگر
workman	کارگر
workwoman	زن کارگر
workwoman	کارگر زن
laborers	کارگر
telling	کارگر
employe	کارگر
operatives	کارگر
joss	سر کارگر
workingman	کارگر
laborer	کارگر
master workman	سر کارگر
employee	کارگر
worker	کارگر
workpeople	کارگر
operative	کارگر
effective	کارگر
labored	کارگر
labors	کارگر
cooly	کارگر
labour	کارگر
shopman	کارگر
active	کارگر
craftsman assistant	کارگر
labourers	کارگر
labourer	کارگر
labour day	روز کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
labor	کارگر عمله
unskilled labor	کارگر غیرماهر
hodcarrier	کارگر ناوه کش
journeymen	کارگر مزدور
unskilled worker	کارگر ساده
leavens	عامل کارگر
labor	حزب کارگر
journey man	کارگر مزدور
craftsmen	کارگر ماهر
dockers	کارگر لنگرگاه
swots	کارگر زحمتکش
swot	کارگر زحمتکش
farmhand	کارگر مزرعه
work force	تعداد کارگر
furnace man	کارگر کوره
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر متخصص
craftsman	کارگر ماهر
leavening	عامل کارگر
dockers	کارگر بارانداز
journeyman	کارگر متخصص
leaven	عامل کارگر
May Day	روز کارگر
working classes	طبقه کارگر
labour	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
labored	کارگر عمله
munitioneer	کارگر زرادخانه
labourparty	حزب کارگر
labor party	حزب کارگر
journeyman	کارگر ماهر
accommodator	کارگر کمکی
journeyman	کارگر مزدور
laboring class	طبقه کارگر
lay off	تعلیق کارگر
mealmen	کارگر اسیاب
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
Labour Party	حزب کارگر
working class	طبقه کارگر
steelworkers	کارگر پولادسازی
navvies	کارگر ساده
stable-boys	کارگر اصطبل
navvy	کارگر ساده
skilled worker	کارگر ماهر
piler	کارگر شمعکوب
casual labour	کارگر اتفاقی
stable-boy	کارگر اصطبل
migrant worker	کارگر مهاجر
exploitation of labor	استثمار کارگر
dairymaid	کارگر لبنیاتی
dairymaids	کارگر لبنیاتی
reacher	کارگر نخ تاب
coalminer	کارگر معدن
road maker	کارگر راه
charge hand	کارگر معمولی
steelworker	کارگر پولادسازی
refiners	کارگر پالایشگاه
workingman	ازطبقه کارگر
seasonal worker	کارگر فصلی
slave ant	مورچه کارگر
brain worker	کارگر مغزی
refiner	کارگر پالایشگاه
day labourer	کارگر روزمزد
longshoremen	کارگر اسکله
docker	کارگر لنگرگاه
workfolks	جماعت کارگر
shovelbill	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
working man	کارگر افزارمند
workpeople	طبقه کارگر
shoveler	کارگر بیل زن
skilled labour	کارگر ماهر
outworker	کارگر ازاد
workfolk	جماعت کارگر
swotting	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
working	کارگر طرزکار
workings	کارگر طرزکار
docker	کارگر بارانداز
longshoreman	کارگر اسکله
common labour	کارگر عمومی
daysman	کارگر روزمزد
date labourer	کارگر روزمزد
farm hands	کارگر مزرعه
day laborer	روز کارگر
farm hand	کارگر مزرعه
stevedores	کارگر بار انداز
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
cordwainer	کارگر چرم ساز
stevedore	کارگر بار انداز
day laborer	کارگر روز مزد
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
deckhand	کارگر عرشه کشتی
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
inflow of labor	جریان ورود کارگر
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
working paper	ورقهء استخدام کارگر
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
grisette	دختر کارگر فرانسوی
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
gandey dancer	کارگر راه اهن
proletarian	عضو طبقه کارگر
wright	کارگر سازنده نجار
navvy	کارگر غیر ماهر
time out	ساعت غیبت کارگر
workmanly	شایسته کارگر خوب
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
navvy	کارگر کارهای خاکی
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
navvies	کارگر کارهای خاکی
navvies	کارگر غیر ماهر
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
work people	کارگران طبقه کارگر
quarryman	کارگر معدن سنگ
pkeman	کارگر کلنگ دار
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
luggie	کارگر سنگ شکن
potman	کارگر اسفالت ساز
quarryman	کارگر کان سنگ
railroader	کارگر راه اهن
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
penetratingly	بطور نافذ کارگر
effectively	بطور موثر یا کارگر
quarrier	کارگر معدن سنگ
workmanlike	شایسته کارگر خوب
submariner	کارگر زیر دریایی
pitman	کارگر درون معدن
barker	کارگر یا ماشینی که پوست میکند
take on	گرفتن کارگر هیاهو کردن
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی
to sweat workers	کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
The working (middle,upper)class.	طبقه کارگر (متوسط بالا )
quarryman	کارگر معدن معدنچی سنگ کن
dishwashers	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
hewer	کارگر معدن زغال سنگ
dishwasher	کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
working class	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
profit sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing	سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
roustabout	کارگر اسکله یا بندر گاه
working classes	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
A bad workman always blames his tools. <proverb>	کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
caucus	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
caucuses	نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
work load	مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
finding	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
spinner	عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
rollman	کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده
yellow dog contract	قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
deat benefit	وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
stakhnovism	افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
portal to portal	وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
laborsaving	تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
gopher	موش کیسه دار کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی