Dictiornary-Farsi | کارگر ماهر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 211 (2 milliseconds)

English	Persian
craftsman	کارگر ماهر
craftsmen	کارگر ماهر
journeyman	کارگر ماهر
journeymen	کارگر ماهر
skilled labour	کارگر ماهر
skilled worker	کارگر ماهر


Search result with all words

navvies	کارگر غیر ماهر
navvy	کارگر غیر ماهر
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
Other Matches

gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
assiduous <adj.>	ماهر
handiest	ماهر
pert	ماهر
deft	ماهر
wieldy	ماهر
expert	ماهر
workmanly	ماهر
skilful	ماهر
skilled	ماهر
industrious	ماهر
handier	ماهر
experts	ماهر
handy	ماهر
skillful Šetc	ماهر
proficient	ماهر
adept	ماهر
dextrous	ماهر
neat handed	ماهر
dexterous	ماهر
studious <adj.>	ماهر
fine fingered	ماهر
adroit <adj.>	ماهر
workmanlike	ماهر
light footed	ماهر
light handed	ماهر
knacky	ماهر
he was neat	ماهر
industrious <adj.>	ماهر
skillful	ماهر
hardworking <adj.>	ماهر
sedulous <adj.>	ماهر
diligent <adj.>	ماهر
marksman	تیرانداز ماهر
natty	پاکیزه ماهر
master	ماهر شدن
semiskilled	نیمه ماهر
mastered	ماهر شدن
semi skilled	نیمه ماهر
marksmen	تیرانداز ماهر
light foot	ماهر تردست
masters	ماهر شدن
nattier	پاکیزه ماهر
nattiest	پاکیزه ماهر
understanding	مطلع ماهر
understandings	مطلع ماهر
water dog	شناگر ماهر
greatest	متعدد ماهر
great-	متعدد ماهر
great	متعدد ماهر
tactically	ماهر ماهرانه
skilled	ماهر و باتجربه
shotmaker	شوت زن ماهر
expert gunner	توپچی ماهر
sharpshooter	تیرانداز ماهر
cunning	ماهر زیرکی
qualify	ماهر شدن
qualifies	ماهر شدن
jimmy	ماهر دیلم
jimmies	ماهر دیلم
scientail	ماهر علمی
tactical	ماهر ماهرانه
versant	ماهر واستاد
flunkys	غیر ماهر
articulate	ماهر در صحبت
slickest	ماهر صاف
slick	ماهر صاف
flunkeys	غیر ماهر
flunky	غیر ماهر
articulates	ماهر در صحبت
articulating	ماهر در صحبت
flunkey	غیر ماهر
flunkies	غیر ماهر
shots	تیراندازی تیرانداز ماهر
figure skater	اسکیت باز ماهر
shot	تیراندازی تیرانداز ماهر
master	ماهر شدن در چیزی
masters	ماهر شدن در چیزی
qualified	صلاحیت دار ماهر
mastered	ماهر شدن در چیزی
skillful weaver	بافنده ماهر و خبره
ace	خلبان ماهر و متهور
snipers	تیرانداز ماهر تفنگ
sniper	تیرانداز ماهر تفنگ
aces	خلبان ماهر و متهور
reinsman	سوار کار ماهر
toxophilite	تیرانداز ماهر با تیر و کمان
gift of the gab <idiom>	درصحبت کردن ماهر بودن
marksman	تیرانداز ماهر [ارتش و ورزش]
cradler	بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
stickhandler	شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
streetwise	ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
digger	پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
mudder	اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
unskilled labor	نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
orion	منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
roughrider	سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
digger	بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
punters	دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
punter	دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby	مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
bunter	توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
operatives	کارگر
operative	کارگر
workpeople	کارگر
telling	کارگر
workwoman	زن کارگر
workingman	کارگر
laborer	کارگر
master workman	سر کارگر
shopman	کارگر
employe	کارگر
active	کارگر
joss	سر کارگر
craftsman assistant	کارگر
cooly	کارگر
effective	کارگر
workwoman	کارگر زن
laborers	کارگر
workmen	کارگر
employee	کارگر
workman	کارگر
worker	کارگر
labored	کارگر
labors	کارگر
labour	کارگر
labourers	کارگر
labourer	کارگر
Grands Prix	مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grand Prix	مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
duress	در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
penalty kicker	بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
reacher	کارگر نخ تاب
road maker	کارگر راه
seasonal worker	کارگر فصلی
migrant worker	کارگر مهاجر
piler	کارگر شمعکوب
outworker	کارگر ازاد
dairymaid	کارگر لبنیاتی
dairymaids	کارگر لبنیاتی
labour day	روز کارگر
mealmen	کارگر اسیاب
farm hand	کارگر مزرعه
munitioneer	کارگر زرادخانه
workpeople	طبقه کارگر
farm hands	کارگر مزرعه
stable-boys	کارگر اصطبل
steelworker	کارگر پولادسازی
workfolks	جماعت کارگر
unskilled labor	کارگر غیرماهر
workfolk	جماعت کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
stable-boy	کارگر اصطبل
coalminer	کارگر معدن
slave ant	مورچه کارگر
steelworkers	کارگر پولادسازی
workingman	ازطبقه کارگر
unskilled worker	کارگر ساده
shovelbill	کارگر بیل زن
shoveler	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
charge hand	کارگر معمولی
working man	کارگر افزارمند
work force	تعداد کارگر
lay off	تعلیق کارگر
navvy	کارگر ساده
proletariat	کارگر ورنجبر
journeymen	کارگر متخصص
date labourer	کارگر روزمزد
journeymen	کارگر مزدور
day laborer	روز کارگر
day labourer	کارگر روزمزد
daysman	کارگر روزمزد
journeyman	کارگر متخصص
exploitation of labor	استثمار کارگر
journeyman	کارگر مزدور
farmhand	کارگر مزرعه
furnace man	کارگر کوره
labour	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
proletariat	طبقه کارگر
navvies	کارگر ساده
longshoremen	کارگر اسکله
refiner	کارگر پالایشگاه
refiners	کارگر پالایشگاه
longshoreman	کارگر اسکله
swotting	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
brain worker	کارگر مغزی
swots	کارگر زحمتکش
casual labour	کارگر اتفاقی
common labour	کارگر عمومی
swot	کارگر زحمتکش
leavens	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leaven	عامل کارگر
labors	حزب کارگر
laboring class	طبقه کارگر
labor	کارگر عمله
Labour Party	حزب کارگر