Dictiornary-Farsi | کارگر مهاجر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
migrant worker	کارگر مهاجر


Other Matches

gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
emigrants	مهاجر
emigrant	مهاجر
migrants	مهاجر
immigrant	مهاجر
settler	مهاجر
settlers	مهاجر
migrant	مهاجر
pilgrims	مهاجر
evacuees	مهاجر
immigrants	مهاجر
refugee	مهاجر
refugees	مهاجر
evacuee	مهاجر
pilgrim	مهاجر
transmigrator	مهاجر
colonist	مهاجر
colonists	مهاجر
migratory	مهاجر
incomer	مهاجر
incomer	جانشین مهاجر
settlor	مهاجر تازه
settler	مهاجر تازه
bird of passage	مرغ مهاجر
settlers	مهاجر تازه
sedentary	غیر مهاجر
income	مهاجر واردشونده
migrator	پرنده مهاجر
falcon gentle	شاهین ماده مهاجر
wetback	مهاجر فراری مکزیکی
visitant	ملاقات کننده مهاجر
migrant	سیار جانور مهاجر
migrants	سیار جانور مهاجر
flyway	راه هوایی پرندگان مهاجر
bird of passage	شخص مهاجر وخانه بدوش
vehicle used for migrant-smuggling operations	خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
operatives	کارگر
operative	کارگر
master workman	سر کارگر
telling	کارگر
workpeople	کارگر
workwoman	زن کارگر
workingman	کارگر
employe	کارگر
active	کارگر
craftsman assistant	کارگر
cooly	کارگر
joss	سر کارگر
laborer	کارگر
effective	کارگر
employee	کارگر
workwoman	کارگر زن
labored	کارگر
labors	کارگر
labourer	کارگر
labourers	کارگر
shopman	کارگر
workman	کارگر
labour	کارگر
worker	کارگر
workmen	کارگر
laborers	کارگر
labor	کارگر عمله
labor	حزب کارگر
farmhand	کارگر مزرعه
laboring class	طبقه کارگر
furnace man	کارگر کوره
hodcarrier	کارگر ناوه کش
journey man	کارگر مزدور
labor party	حزب کارگر
labour day	روز کارگر
shoveler	کارگر بیل زن
work force	تعداد کارگر
lay off	تعلیق کارگر
charge hand	کارگر معمولی
steelworkers	کارگر پولادسازی
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
stable-boy	کارگر اصطبل
farm hands	کارگر مزرعه
farm hand	کارگر مزرعه
workingman	ازطبقه کارگر
workpeople	طبقه کارگر
slave ant	مورچه کارگر
skilled worker	کارگر ماهر
dairymaids	کارگر لبنیاتی
reacher	کارگر نخ تاب
road maker	کارگر راه
dairymaid	کارگر لبنیاتی
coalminer	کارگر معدن
skilled labour	کارگر ماهر
workfolk	جماعت کارگر
mealmen	کارگر اسیاب
workfolks	جماعت کارگر
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
unskilled worker	کارگر ساده
munitioneer	کارگر زرادخانه
unskilled labor	کارگر غیرماهر
outworker	کارگر ازاد
shovelman	کارگر بیل زن
piler	کارگر شمعکوب
working man	کارگر افزارمند
shovelbill	کارگر بیل زن
seasonal worker	کارگر فصلی
working	کارگر طرزکار
labour	حزب کارگر
journeyman	کارگر مزدور
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر متخصص
journeymen	کارگر مزدور
journeymen	کارگر ماهر
journeymen	کارگر متخصص
proletariat	کارگر ورنجبر
proletariat	طبقه کارگر
leaven	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leavens	عامل کارگر
swot	کارگر زحمتکش
swots	کارگر زحمتکش
swotted	کارگر زحمتکش
swotting	کارگر زحمتکش
labour	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
workings	کارگر طرزکار
docker	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
dockers	کارگر بارانداز
dockers	کارگر لنگرگاه
craftsman	کارگر ماهر
Labour Party	حزب کارگر
labourparty	حزب کارگر
May Day	روز کارگر
working class	طبقه کارگر
working classes	طبقه کارگر
labored	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
brain worker	کارگر مغزی
casual labour	کارگر اتفاقی
common labour	کارگر عمومی
date labourer	کارگر روزمزد
craftsmen	کارگر ماهر
day laborer	روز کارگر
day labourer	کارگر روزمزد
daysman	کارگر روزمزد
exploitation of labor	استثمار کارگر
longshoreman	کارگر اسکله
longshoremen	کارگر اسکله
navvies	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
refiners	کارگر پالایشگاه
accommodator	کارگر کمکی
refiner	کارگر پالایشگاه
wright	کارگر سازنده نجار
working paper	ورقهء استخدام کارگر
workmanly	شایسته کارگر خوب
work people	کارگران طبقه کارگر
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر
navvies	کارگر غیر ماهر
proletarian	کارگر وابسته بکارگر
proletarian	عضو طبقه کارگر
laundryman	کارگر لباسشوی مرد
luggie	کارگر سنگ شکن
man hour	یک ساعت کار یک کارگر
outworker	کارگر خارج ازخانه
penetratingly	بطور نافذ کارگر
pitman	کارگر درون معدن
pkeman	کارگر کلنگ دار
blacklegs	کارگر اعتصاب شکن
blackleg	کارگر اعتصاب شکن
journey man	شاگرد یا کارگر روزمزد
navvies	کارگر کارهای خاکی
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
cordwainer	کارگر چرم ساز
day laborer	کارگر روز مزد
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
time out	ساعت غیبت کارگر
gandey dancer	کارگر راه اهن
grisette	دختر کارگر فرانسوی
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
horizontal labor mobility	تحرک افقی کارگر
navvy	کارگر کارهای خاکی
navvy	کارگر غیر ماهر
inflow of labor	جریان ورود کارگر
stevedores	کارگر بار انداز
effectively	بطور موثر یا کارگر
industrial relations	روابط کارگر وکارفرما
semi skilled worker	کارگر نیمه ماهر
deckhand	کارگر عرشه کشتی
submariner	کارگر زیر دریایی
railroader	کارگر راه اهن
underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
unskilled worker	کارگر غیر ماهر
quarryman	کارگر کان سنگ
unskilled worker	کارگر غیر متخصص
workmanlike	شایسته کارگر خوب
quarryman	کارگر معدن سنگ
potman	کارگر اسفالت ساز
stevedore	کارگر بار انداز
quarrier	کارگر معدن سنگ