English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
space broker کارگزار امور تبلیغات
Other Matches
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
factor کارگزار
factors کارگزار
broker کارگزار
brokering کارگزار
brokers کارگزار
brokered کارگزار
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
social workers کارگزار اجتماعی
stock broker کارگزار بورس
agency کارگزار دلال
social worker کارگزار اجتماعی
customs agent کارگزار گمرک
agencies کارگزار دلال
shiping agent کارگزار بارگیری کشتی
publicity تبلیغات
advertisement تبلیغات
advertisements تبلیغات
incantation تبلیغات
incantations تبلیغات
showmen تبلیغات چی
propagandist تبلیغات چی
propaganda تبلیغات
showman تبلیغات چی
propagandists تبلیغات چی
publicists تبلیغات چی
publicist تبلیغات چی
publicizing تبلیغات کردن
publicising تبلیغات کردن
publicize تبلیغات کردن
publicises تبلیغات کردن
publicized تبلیغات کردن
publicizes تبلیغات کردن
publicised تبلیغات کردن
puffery تبلیغات پر سر وصدا
heavy advertising تبلیغات وسیع
hard advertising تبلیغات تهاجمی
grey propaganda تبلیغات منفی
grey propaganda تبلیغات خاکستری
election propaganda تبلیغات انتخاباتی
white propaganda تبلیغات سفید
competitive advertising تبلیغات رقابتی
propagandize تبلیغات کردن
black propaganda تبلیغات خطرناک
black propaganda تبلیغات سیاه
advertising blitz تبلیغات شدید
political propaganda تبلیغات سیاسی
fanfare [of publicity] هیاهوی تبلیغات
aids to trade حمل و نقل و تبلیغات
target audience جماعت هدف تبلیغات
burst advertising شروع تبلیغات شدید
hustle and bustle تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzmatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hoopla تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzamatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
carnival [American E] تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
shivaree تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
funfair تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
consumer advertising تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
amor امور
combat duty امور رزمی
authority اولیاء امور
authority ties of the state اولیا امور
authority ties of the state مصادر امور
civil affairs امور غیرنظامیان
financial affairs امور مالی
the high functionery ries of the state مصادر امور
state affairs امور مملکتی
interiors امور داخله
non litigious matters امور حسبی
miscellaneous امور متفرقه
money matters امور پولی
religious matters امور دینی
aviation authority امور هواپیمایی
personal affairs امور شخصی
authorities اولیای امور
interior affairs امور داخلی
interior امور داخله
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
principal centre of affairs مرکز مهم امور
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
probate court محکمه امور حسبی
resgestae امور انجام شده
militarization نظامی کردن امور
tax administration اداره امور مالیات
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
testamentary causes امور مربوط به وصایا
financial affairs امور مربوط به مالیه
politico military امور سیاسی نظامی
Foreign Office وزارت امور خارجه
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
majordomo متصدی امور خانوادگی
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
administration اداره امور یکانها
administrations اداره امور یکانها
g air رکن 2 امور هوایی
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
foreign minister وزیر امور خارجه
fish warden متصدی امور شیلات
non litigious matters act قانون امور حسبی
table of authorities جدول اولیا امور
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
chaplains افسر امور دینی
bureaucratic وابسته به امور اداری
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
routine امور غیر مهم
routinely امور غیر مهم
routines امور غیر مهم
chaplain افسر امور دینی
to arrange matters ترتیب دادن امور
promiscuous بیقید در امور جنسی
clerical test ازمون امور دفتری
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
State Department وزارت امور خارجه
customs broker واسطه امور گمرکی
civic action امور عام المنفعه
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
air branch قسمت امور هوایی
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
domicile منزل یا مرکز مهم امور
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
technicians شخص متخصص در امور صفتی
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
politics علم سیاست امور سیاسی
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
technician شخص متخصص در امور صفتی
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com