Dictiornary-Farsi | کاری کاملا ابلهانه ای است. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.


Other Matches

fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
idiotically	ابلهانه
foolish	ابلهانه
idiotic	ابلهانه
to get up to nonsense	ابلهانه رفتار کردن
dotes	عشق ابلهانه ورزیدن
dote	عشق ابلهانه ورزیدن
doted	عشق ابلهانه ورزیدن
doat	ابلهانه تعشق ورزیدن
foolery	کار ابلهانه مسخرگی
imbecilely	از روی کودنی یا سبک مغزی ابلهانه
blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
brand new	کاملا نو
partitura	کاملا
partitur	کاملا
to the quick	کاملا
totally	کاملا
to the full	کاملا
smack	کاملا
scot ant lot	کاملا
root and branch	کاملا
absolutely	کاملا"
whole hog	کاملا
jam-packed	کاملا پر
smacks	کاملا
stone deaf	کاملا کر
thoroughly	کاملا"
entirely	کاملا
de-	کاملا
exactly	کاملا
egregiously	کاملا
perfectly	کاملا"
open-and-shut	کاملا
richly	کاملا"
open and shut	کاملا
spanking	کاملا
sounds	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
intoto	کاملا
utterly	کاملا
to a turn	کاملا
quite	کاملا
completely <adv.>	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
soundest	کاملا
sounded	کاملا
replete	کاملا پر
smacked	کاملا
to a t	کاملا
sound	کاملا
altogether	کاملا
to perfection	کاملا
wholly	کاملا
purely	کاملا"
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
spankings	کاملا
all around	کاملا
teetotally	کاملا
hand and foot	کاملا
well <adv.>	کاملا
sopping	کاملا
thru	کاملا
absolutely dry	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
in full	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
in its entirety	کاملا
fully	کاملا
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
broad a wake	کاملا بیدار
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
outrightly	کاملا بیدرنگ
armed to the teeth	کاملا` مسلح
stone broke	کاملا ورشکست
wide awake	کاملا بیدار
wide-awake	کاملا بیدار
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
absolute dry	کاملا" خشک
air dry	کاملا خشک
dead center <idiom>	کاملا وسط
stone blind	کاملا کور
span new	کاملا تازه
due	درست کاملا"
kaput	کاملا شک ست خورده
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
outright	کاملا بیدرنگ
dead even	کاملا مساوی
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
close-ups	کاملا افراشته
evolute	کاملا روییده
close-up	کاملا افراشته
close up	کاملا افراشته
point device	کاملا راست
inextenso	کاملا بلند
four-square	کاملا مربع
fully automatic	کاملا" خودکار
perfectly elastic	کاملا با کشش
full blown	کاملا افراشته
zonked	کاملا خسته
bang on	کاملا درستوصحیح
full duplex	کاملا" دو رشتهای
for all the world like	کاملا` شبیه
fitting allowance	کاملا" اندازه
heavily armed	کاملا مسلح
chock-a-block	کاملا افراشته
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
identical	کاملا" برابر
full duplex	کاملا دو رشتهای
chock-a-block	کاملا کشیده
down to the ground	ازهرحیث کاملا
wide	پرت کاملا باز
utter	باعلی درجه کاملا
uttered	باعلی درجه کاملا
utters	باعلی درجه کاملا
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
engrossed	کاملا اشغال شده
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
widest	پرت کاملا باز
he is the very moral	کاملا مانند است به
wider	پرت کاملا باز
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
well-done steak	استیک کاملا پخته
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
absorb	کاملا فرو بردن
rout	کاملا شکست دادن
routed	کاملا شکست دادن
routs	کاملا شکست دادن
smashup	کاملا خرد شده
to wreck	کاملا خراب کردن
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
wear out	کاملا خسته کردن
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
through	از اغاز تا انتها کاملا
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfects	کاملا درست و بدون غلط
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
drilling pattern	نمونه مته کاری الگوی مته کاری
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.

That's sheer madness.

کاری کاملا ابلهانه ای است.