English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 36 (5 milliseconds)
English Persian
productive work کار تولیدی
Search result with all words
generative تولیدی
finished کالاهای تولیدی که آماده فروش هستند
productive تولیدی
output تولیدی
outputs تولیدی
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
atomistic society واحدهای کوچک تولیدی
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
business goods کالای تولیدی
counterproductive ضد تولیدی
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
elasticity of factor substitution کشش جانشینی عوامل مقیاسی از درجه قابلیت جانشینی بین عوامل تولید در هر فرایند تولیدی
generation data set مجموعه دادههای تولیدی
government enterprise موسسات تولیدی دولتی
international finance corporation شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
iron law of wage قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
manufactoring plant کارخانه تولیدی
margin cost مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
margin productivity نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
producer goods کالاهای تولیدی
producer price index شاخص قیمت تولیدی
producer's goods کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
producer's goods مواد تولیدی
productive capacity فرفیت تولیدی
productive sector بخش تولیدی
progenitive تولیدی
representative firm بنگاه تولیدی نمونه
two input firm بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
user cost of capital هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
value added اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com