Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (45 milliseconds)
English
Persian
to do right
کار صحیح کردن
Search result with all words
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
correct
صحیح کردن تصحیح کردن
correcting
صحیح کردن تصحیح کردن
corrects
صحیح کردن تصحیح کردن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
revise
بهنگام کردن یا صحیح کردن یک گونه از متن یا فایل
revises
بهنگام کردن یا صحیح کردن یک گونه از متن یا فایل
revising
بهنگام کردن یا صحیح کردن یک گونه از متن یا فایل
QBE
زبان ساده برای بازیابی اطلاعات از سیستم مدیریت پایگاه داده ها توسط وارد کردن درخواست با مقادیر مشخص که سپس با پایگاه داده تط بیق میشود و برای بازیابی داده صحیح استفاده میشود
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
come to one's senses
<idiom>
شروع به فکر صحیح کردن
Other Matches
Hear hear!
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
rational number
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
rollover
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
right
صحیح
corrects
صحیح
accurate
صحیح
indecorous
نا صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
صحیح
true
<adj.>
صحیح
fea
صحیح
integer
صحیح
proper
<adj.>
صحیح
in order
صحیح
exacted
صحیح
authentic
صحیح
correct
صحیح
real
<adj.>
صحیح
exacts
صحیح
valid
صحیح
integers
صحیح
all right
صحیح
exact
صحیح
good
صحیح
proper
صحیح
righted
صحیح
simon pure
صحیح
authentical
صحیح
integral
صحیح
righting
صحیح
i see
ها! صحیح !
judiciously
صحیح
correct
<adj.>
صحیح
correcting
صحیح
Quite
[so]
!
صحیح!
well advised
صحیح
exact
<adj.>
صحیح
righted
درست صحیح
indue order
به ترتیب صحیح
affirmative
صحیح است
righted
به طور صحیح حق
proper fraction
کسر صحیح
right
به طور صحیح حق
drills
روش صحیح
right
درست صحیح
righting
به طور صحیح حق
tidily
<adv.>
بصورت صحیح
righting
درست صحیح
drilled
روش صحیح
drill
روش صحیح
true
خالصانه صحیح
spot-on
دقیقا صحیح
A correct answer.
جواب صحیح
the ticket
کار صحیح
orderly
<adv.>
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
بصورت صحیح
orderly
<adv.>
بطور صحیح
tidily
<adv.>
بطور صحیح
neatly
<adv.>
بطور صحیح
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
truer
خالصانه صحیح
truest
خالصانه صحیح
genuine tradition
حدیث صحیح
integer number
عدد صحیح
integer variable
متغیر صحیح
roundest
عدد صحیح
integral number
عدد صحیح
whole number
عدد صحیح
rightly
بطور صحیح
whole numbers
عدد صحیح
round
عدد صحیح
duly
<adv.>
بصورت صحیح
considered
با اندیشه صحیح
safe and sound
صحیح وتندرست
incorrupt
صحیح و بی عیب
to be proper for
صحیح بودن
exacts
صحیح عین
homozygote
صحیح النسب
correctly
<adv.>
بصورت صحیح
aright
<adv.>
بصورت صحیح
properly
<adv.>
بصورت صحیح
rightfully
<adv.>
بصورت صحیح
integers
عدد صحیح
true complement
مکمل صحیح
eugenic
صحیح النسب
integer
عدد صحیح
rightly
<adv.>
بصورت صحیح
valid transaction
معامله صحیح
exacted
صحیح عین
that is right
صحیح است
authentic document
سند صحیح
justly
<adv.>
بطور صحیح
justly
<adv.>
بصورت صحیح
duly
<adv.>
بطور صحیح
exact
صحیح عین
right you are
صحیح است
valid contract
عقد صحیح
correctly
<adv.>
بطور صحیح
properly
<adv.>
بطور صحیح
aright
<adv.>
بطور صحیح
rightfully
<adv.>
بطور صحیح
rightly
<adv.>
بطور صحیح
okay
صحیح است
ok
صحیح است
common sense
قضاوت صحیح حس عام
apply a correct holt
اجرای فن صحیح کشتی
wrongs
پیام صحیح نیست
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
character
عدد صحیح خصوصیت
hit the nail on the head
<idiom>
یافتن انتخاب صحیح
rounded
بصورت عدد صحیح
wronging
پیام صحیح نیست
wrong
پیام صحیح نیست
authority
منبع صحیح و موثق
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
safer
صحیح اطمینان بخش
out in left field
<idiom>
از جواب صحیح دورشدن
systemoless
فاقد سیستم صحیح
safes
صحیح اطمینان بخش
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
safest
صحیح اطمینان بخش
safe
صحیح اطمینان بخش
compos mentis
دارای مشاعر صحیح
cardinals
عدد صحیح مثبت
cardinal
عدد صحیح مثبت
right oh!
صحیح است بچشم
positive integer
عدد صحیح مثبت
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
whole number
عدد صحیح
[ریاضی]
aright
<adv.>
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
بطور درست و صحیح
duly
<adv.>
بطور درست و صحیح
justly
<adv.>
بطور درست و صحیح
properly
<adv.>
بطور درست و صحیح
whole numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
soundly
بطور صحیح و سالم
rightfully
<adv.>
بطور درست و صحیح
rightly
<adv.>
بطور درست و صحیح
off
بیموقع غیر صحیح
half integer number
عدد نیم صحیح
integer
عدد صحیح
[ریاضی]
correctly
بطور درست و صحیح
integer programming
برنامه سازی صحیح
impolitic
مخالف رویه صحیح
counting numbers
اعدد صحیح
[ریاضی]
characters
عدد صحیح خصوصیت
slugfest
بوکس بدون تاکتیک صحیح
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
positive integer
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
alright
بسیار خوب صحیح است
unsigned integer
عدد صحیح بدون علامت
sounding in damages
دعوی خسارت صحیح و محکم
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
grammars
قوانین استفاده صحیح از زمان
grammar
قوانین استفاده صحیح از زمان
What you say is true in a sense .
گفته شما به معنایی صحیح است
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
radix
عدد نشان دهنده اعشار صحیح
integer
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
integers
دو کلمه کامپیوتری برای ذخیره عدد صحیح
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
Lets suppose the news is true .
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
check
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checks
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
real time
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
omnia pressumuntur solemniter
اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
model geometric
نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all.
آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
balances
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
Queen's English
[King's English]
<idiom>
[انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
times
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
gunner's rule
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
timed
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
integers
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
control unit
قسمتی از یک کامپیوتر که عملکرد صحیح واحدهای اریتمتیک نگهداری و انتقال اطلاعات را کنترل میکند
addressable
ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
two phase commit
ن میشود که هر مرححله تراکنش صحیح است و معتبر , پیش از برخورد با تغییرات پایگاه داده ها
integer
گونه سریع تر BASIC که فقط از ریاضیات صحیح استفاده میکند و عدد کسری نمیپذیرد
maintenance
بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
back plane
یک برد مدار چاپی PCB که شامل حفره هایی است که سایر بردها می توانند بازاویههای صحیح در ان جای بگیرند
serials
یک دادهای که با خواندن لیست داده و رسیدن به داده صحیح بدست آید.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com