Dictiornary-Farsi | کاستن از | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 119 (9 milliseconds)

English	Persian
lower	کاستن از
lowered	کاستن از
lowering	کاستن از
lowers	کاستن از
to cut down	کاستن از


Search result with all words

reduce	کاستن
reduces	کاستن
reducing	کاستن
drafting	راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا
decrease	کاستن
decreased	کاستن
decreases	کاستن
allay	از شدت چیزی کاستن
allayed	از شدت چیزی کاستن
allaying	از شدت چیزی کاستن
allays	از شدت چیزی کاستن
devaluate	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalue	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalued	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devalues	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
devaluing	از ارزش وشخصیت کسی کاستن
detract	کاستن
detracted	کاستن
detracting	کاستن
detracts	کاستن
shorten	مختصر کردن کاستن
shortened	مختصر کردن کاستن
shortens	مختصر کردن کاستن
lighten	کاستن
lightened	کاستن
lightening	کاستن
lightens	کاستن
soften	خوابانیدن کاستن
softened	خوابانیدن کاستن
softens	خوابانیدن کاستن
decelerate	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating	از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
subtract	کاستن
subtracted	کاستن
subtracting	کاستن
subtracts	کاستن
cheapen	ازقیمت کاستن
cheapened	ازقیمت کاستن
cheapening	ازقیمت کاستن
cheapens	ازقیمت کاستن
lessen	کاستن
lessened	کاستن
lessening	کاستن
lessens	کاستن
abate	کاستن
abated	کاستن
abates	کاستن
abating	کاستن
qualifies	ازبدی چیزی کاستن
qualify	ازبدی چیزی کاستن
pare	کاستن
pared	کاستن
pares	کاستن
dimple	هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
dimples	هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا
stall	برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling	برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
webbing	نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
decline	تنزل کردن کاستن
declined	تنزل کردن کاستن
declines	تنزل کردن کاستن
declining	تنزل کردن کاستن
rebate	کاستن
rebates	کاستن
discount	کاستن
discounted	کاستن
discounting	کاستن
discounts	کاستن
pinch	محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches	محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
abirritate	ازحساسیت کاستن
back off	کاستن سرعت در سر پیچ
carburator restricter plate	صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
compensator	وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
damping	کاستن ازنوسانات دستگاه
decompress	ازفشارهوا کاستن
decrement	کاستن پلهای
decrement	میزان کاهش کاستن پلهای
derogate	کاستن عمل موهن انجام دادن
diminishable	قابل کاستن
disaffect	از علاقه و محبت کاستن
dispraise	از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
disquantity	کاستن
disvalue	ازارزش کاستن
draw off	کاستن
extenuate	تخفیف دادن کاستن از
extenuatextent	کاستن
heavy and light system	روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
i am afriad	برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
in off	به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود
kill spring	فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو
live load reduction	کاستن از بار زنده
pull down	کاستن
pull the pace	جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull up	کاستن سرعت اسب
shave down	کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
shut off	کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ
spoiler	صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
Other Matches

to tone down	کاستن
to fine down	کاستن
subrtraction	کاستن
to currail expensee	از هزینه کاستن
unweight	کاستن فشار اسکی
to take something off and pric	اندکی از بهای چیزی کاستن
defuse	خنثی کردن از وخامت کاستن
defused	خنثی کردن از وخامت کاستن
defusing	خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdowns	کاستن سرعت یا میزان چیزی
defuses	خنثی کردن از وخامت کاستن
slowdown	کاستن سرعت یا میزان چیزی
suck wheels	رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
wheel sucker	دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا