Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 148 (8 milliseconds)
English
Persian
parasitism
کاسه لیسی
Search result with all words
sycophancy
مفت خوری کاسه لیسی
toadyism
مداهنه کاسه لیسی
To sponge on some one .
کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
Other Matches
There are wheels within wheels .
کاسه ای زیر نیم کاسه است
fellatio
قضیب لیسی
cunnilingus
فرج لیسی
penilingus
قضیب لیسی
cunnilinctus
فرج لیسی
cranium
کاسه سر
calix
کاسه گل
calycle
کاسه گل
calyx
کاسه گل
cotyla
کاسه
cupule
کاسه
crania
کاسه سر
chalices
کاسه
craniums
کاسه سر
pappus
کاسه گل
messmate
هم کاسه
mazard
کاسه
drinking cup
کاسه
in a lump sum
یک کاسه
chalice
کاسه
sockets
کاسه
lump sums
یک کاسه
skull
کاسه سر
bowls
کاسه
skulls
کاسه سر
bowl
کاسه
socket
کاسه
lump sum
یک کاسه
patellae
کاسه زانو
kneecap
کاسه زانو
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
کاسه از آش گرمتر.
scutum
کاسه زانو
glene
کاسه چشم
suck-up
کاسه لیس
hard shell
کاسه دار
bootlicker
کاسه لیس
yes-man
کاسه لیس
kneecaps
کاسه زانو
puppet
کاسه لیس
knee cap
کاسه زانو
knee pan
کاسه زانو
kneepan
کاسه زانو
scal
کاسه نمد
sealings
کاسه نمدها
porringer
کاسه اش خوری
kegler
کاسه ساز
stuffing box
کاسه نمد
seals
کاسه نمد
seal
کاسه نمد
patella
کاسه زانو
turtleback
کاسه پشت
oil seal
کاسه نمد
sockets
کاسه بندگاه
loricate
کاسه دار
lickspittle
کاسه لیس
glene
کاسه مفصل
flower cup
غلاف کاسه گل
arse-licker
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
کاسه لیس
lickspittle
کاسه لیس
bowls
کاسه رهنما
kiss-ass
[American E]
کاسه لیس
brainpan
کاسه مغز
socket
کاسه بندگاه
ball bearings
کاسه ساچمه
ball bearing
کاسه ساچمه
eye sockets
کاسه چشم
eye socket
کاسه چشم
husk
غلاف یا کاسه گل
husks
غلاف یا کاسه گل
socket
کاسه چشم
bowl
کاسه رهنما
brown-noser
کاسه لیس
eyehole
کاسه چشم
toady
کاسه لیس
eager beaver
کاسه گرم تر از اش
fawner
کاسه لیس
minion
کاسه لیس
dipper stick
کاسه بیل
cup seal
بوبند کاسه
cat's paw
کاسه لیس
doormat
کاسه لیس
corolla
جام گل کاسه گل
craniography
شرح کاسه سر
stooge
کاسه لیس
cranial nerve
عصب کاسه سر
sound bow
کاسه زنگ اخبار
stifle bone
کاسه زانوی اسب
She had three bowls of soup.
سه کاسه سوپ خورد
They put the blane on him . he was the scapegoat.
کاسه کوزه ها سر اوشکست
sockets
سرپیچ کاسه چشم
patellate
مانند کاسه زانو
hardshell
کاسه دار سخت
housemaid's knee
اماس کاسه زانو
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
labyrinth seal
کاسه نمد لایبرنت
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
suborbital
زیر کاسه چشمی
patellar
مانند کاسه زانو
carapace
کاسه سنگ پشت
drinking vessel
فرف ابخوری کاسه
porringer
کلاه کاسه مانند
calipash
کاسه لاک پشت
inferior ovary
تخم دان پایین تر از کاسه
My patience is exhausted ( worn out ) .
کاسه صبرم لبریز شده
calipee
کاسه زیرین لاک پشت
infraorbital
واقع در زیر کاسه چشم
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
کاسه گدایی دست گرفتن
incomplete flower
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
postorbital
واقع در پشت کاسه چشم
inferior calyx
کاسه پایین تر از تخم دان
testudinate
مانند کاسه سنگ پشت
testudinarious
مانند کاسه سنگ پشت
there are wheels within wheels
زیرکاسه نیم کاسه است
toady
کاسه لیس مداهنه کردن
My patience has run out (is exhausted).
کاسه صبرم لبریز است
supra orbital
واقع دربالای کاسه چشم
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
on good turn deserves another
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
testudineous
مانند کاسه سنگ پشت
calipash
قسمت بالای کاسه لاک پشت
guarding
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guards
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
corona borealis
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guard
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
More Catholic than the Pope .
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
coronae borealis
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
there is something in the wind
کاسهای زیر نیم کاسه است
memento mori
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
shelling
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
belljar
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
One good turn deserves another .
کاسه جایی رود که باز آید قدح
shells
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
cross bones
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
chevron seal
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
calyx
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
leather back
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
همان آش است و همان کاسه .
glenoid fossa or cavity
گودی مفصل کاسه مفصل
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com