Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (9 milliseconds)
English
Persian
They put the blane on him . he was the scapegoat.
کاسه کوزه ها سر اوشکست
Other Matches
time and tide wait for no man
<proverb>
کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
There are wheels within wheels .
کاسه ای زیر نیم کاسه است
costrel
کوزه
cruse
کوزه
jugful
بک کوزه پر
potter
کوزه گر
vases
کوزه
pitchers
کوزه
pitcher
کوزه
vase
کوزه
urns
کوزه
urn
کوزه
jugs
کوزه
jug
کوزه
potters
کوزه گر
fictile clay
گل کوزه گری
shards
کوزه شکسته
shard
کوزه شکسته
jorum
کوزه ابخوری
sherd
کوزه شکسته
stinkpot
کوزه گلی
potted
در کوزه ریخته
pottery
کوزه گرخانه
pottery
کوزه گری
ceramics
کوزه گری
clay
خاک کوزه گری
mason jar
کوزه دهن گشاد
potter's clay
[خاک رس کوزه گری]
figuline
خاک کوزه گری
potter's wheel
چرخ کوزه گری
ceramic clay
خاک رس کوزه گری
lathes
چرخ کوزه گری
jar
کوزه دهن گشاد
potter lath
چرخ کوزه گری
jarred
کوزه دهن گشاد
jars
کوزه دهن گشاد
potter's clay
خاک کوزه گری
lathe
چرخ کوزه گری
potted
کوزه کرده ذدزفرف ریخته
bats
گل اماده برای کوزه گری
While there is water in the pitcher we wander thir.
<proverb>
آب در کوزه و ما تشنه لبان مى گردیم .
bat
گل اماده برای کوزه گری
batted
گل اماده برای کوزه گری
greybeard
کوزه سنگی برای باده
He makes a hundred jugs of which not one has a han.
<proverb>
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
krater
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
ewers
کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
ewer
کوزه تنگ ابخوری اطاق خواب
pallet
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
pallets
ماله مخصوص کوزه گران مالهء صافکاری
ears
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
ear
هرالتی شبیه گوش یا مثل دسته کوزه خوشه
potter wheel
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
calix
کاسه گل
calyx
کاسه گل
in a lump sum
یک کاسه
cotyla
کاسه
cupule
کاسه
drinking cup
کاسه
pappus
کاسه گل
mazard
کاسه
messmate
هم کاسه
calycle
کاسه گل
crania
کاسه سر
skulls
کاسه سر
cranium
کاسه سر
chalices
کاسه
chalice
کاسه
skull
کاسه سر
craniums
کاسه سر
bowls
کاسه
sockets
کاسه
bowl
کاسه
lump sum
یک کاسه
socket
کاسه
lump sums
یک کاسه
turtleback
کاسه پشت
sealings
کاسه نمدها
stuffing box
کاسه نمد
patellae
کاسه زانو
scutum
کاسه زانو
scal
کاسه نمد
lickspittle
کاسه لیس
loricate
کاسه دار
glene
کاسه چشم
oil seal
کاسه نمد
parasitism
کاسه لیسی
porringer
کاسه اش خوری
kneecaps
کاسه زانو
kneecap
کاسه زانو
patella
کاسه زانو
fawner
کاسه لیس
seals
کاسه نمد
cat's paw
کاسه لیس
doormat
کاسه لیس
stooge
کاسه لیس
arse-licker
کاسه لیس
ass-kisser
[American E]
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
کاسه لیس
socket
کاسه بندگاه
puppet
کاسه لیس
minion
کاسه لیس
lickspittle
کاسه لیس
seal
کاسه نمد
sockets
کاسه بندگاه
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
کاسه از آش گرمتر.
yes-man
کاسه لیس
bootlicker
کاسه لیس
suck-up
کاسه لیس
brown-noser
کاسه لیس
toady
کاسه لیس
socket
کاسه چشم
bowl
کاسه رهنما
eye sockets
کاسه چشم
eyehole
کاسه چشم
ball bearings
کاسه ساچمه
corolla
جام گل کاسه گل
bowls
کاسه رهنما
ball bearing
کاسه ساچمه
husks
غلاف یا کاسه گل
hard shell
کاسه دار
husk
غلاف یا کاسه گل
eye socket
کاسه چشم
glene
کاسه مفصل
craniography
شرح کاسه سر
eager beaver
کاسه گرم تر از اش
cranial nerve
عصب کاسه سر
brainpan
کاسه مغز
knee cap
کاسه زانو
knee pan
کاسه زانو
cup seal
بوبند کاسه
kneepan
کاسه زانو
flower cup
غلاف کاسه گل
dipper stick
کاسه بیل
kegler
کاسه ساز
toadyism
مداهنه کاسه لیسی
drinking vessel
فرف ابخوری کاسه
carapace
کاسه سنگ پشت
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
She had three bowls of soup.
سه کاسه سوپ خورد
sockets
سرپیچ کاسه چشم
suborbital
زیر کاسه چشمی
inferior calyx
کاسه پایین افتاده
housemaid's knee
اماس کاسه زانو
stifle bone
کاسه زانوی اسب
patellar
مانند کاسه زانو
patellate
مانند کاسه زانو
calipash
کاسه لاک پشت
porringer
کلاه کاسه مانند
hardshell
کاسه دار سخت
sound bow
کاسه زنگ اخبار
labyrinth seal
کاسه نمد لایبرنت
testudineous
مانند کاسه سنگ پشت
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
کاسه گدایی دست گرفتن
inferior calyx
کاسه پایین تر از تخم دان
testudinarious
مانند کاسه سنگ پشت
sycophancy
مفت خوری کاسه لیسی
supra orbital
واقع دربالای کاسه چشم
inferior ovary
تخم دان پایین تر از کاسه
on good turn deserves another
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
infraorbital
واقع در زیر کاسه چشم
postorbital
واقع در پشت کاسه چشم
My patience is exhausted ( worn out ) .
کاسه صبرم لبریز شده
there are wheels within wheels
زیرکاسه نیم کاسه است
incomplete flower
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
My patience has run out (is exhausted).
کاسه صبرم لبریز است
calipee
کاسه زیرین لاک پشت
To go round hat in hand .
کاسه گدایی بدست گرفتن
testudinate
مانند کاسه سنگ پشت
toady
کاسه لیس مداهنه کردن
calipash
قسمت بالای کاسه لاک پشت
corona borealis
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
coronae borealis
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guards
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
memento mori
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
guarding
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guard
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
there is something in the wind
کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope .
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
belljar
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
shells
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shell
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shelling
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
One good turn deserves another .
کاسه جایی رود که باز آید قدح
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
leather back
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
preorbital
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
calyx
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
To sponge on some one .
کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
glenoid fossa or cavity
گودی مفصل کاسه مفصل
It is the same pottage and the same bowl.
<proverb>
همان آش است و همان کاسه .
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com