Total search result: 104 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
All you have to do is to say the word. |
کافی است لب تر کنی |
|
|
Search result with all words |
|
adequate |
کافی |
adequate |
کافی |
adequately |
بقدر کافی |
adequately |
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید |
pillow |
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب |
pillows |
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب |
attention |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
attentions |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
leisure |
وقت کافی |
incompetent |
غیر کافی ناشایسته |
inadequate |
غیر کافی |
suffice |
کافی بودن |
sufficed |
کافی بودن |
suffices |
کافی بودن |
sufficing |
کافی بودن |
skimp |
غیر کافی |
skimped |
غیر کافی |
skimping |
غیر کافی |
skimps |
غیر کافی |
doze |
مقدار کافی از یک دارو خوراک |
dozed |
مقدار کافی از یک دارو خوراک |
dozes |
مقدار کافی از یک دارو خوراک |
dozing |
مقدار کافی از یک دارو خوراک |
subliminal |
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس |
subliminally |
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس |
sufficiency |
قابلیت مقدار کافی |
sufficient |
کافی |
sufficient |
مقدار کافی |
scantier |
غیر کافی |
scantiest |
غیر کافی |
scanty |
غیر کافی |
insufficiently |
بطور غیر کافی |
inadequately |
بطور غیر کافی |
poorly |
بطور ناچیز بطور غیر کافی |
underdeveloped |
رشد کافی نیافته عقب افتاده |
enough |
کافی |
enough |
باندازهء کافی نسبتا |
bedsore |
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود |
blue water school |
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند |
decarburizing |
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن |
demurrer |
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند |
diesel ramjet |
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است |
due care |
مراقبت کافی |
enow |
کافی |
he had a good supply of coal |
زغال سنگ کافی ذخیره کرده |
he is short of hands |
کارگر کافی ندارد |
hollerith code |
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند |
inextenso |
بطول کافی |
liberal gift |
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی |
long run |
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه |
necessary and sufficient |
لازم و کافی |
plenty of rain |
باران کافی |
prima facie evidence |
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید |
put the question |
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن |
state lamb |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم |
state tiger |
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم |
sufficient condition |
شرط کافی |
sufficient conditions |
شرایط کافی |
to have plenty of time |
وقت کافی داشتن |
touch football |
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است |
underfeed |
غذای غیر کافی خوردن یا دادن |
voteless |
بدون رای کافی |
well educatd |
دارای تحصیلات کافی |
well paid |
دارای حقوق کافی |
working ball |
گوی با سرعت و چرخش کافی |
He has not enough experience for the position. |
برای اینکار تجربه کافی ندارد |
My tea is not cool enough to drink. |
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده |
It is not deep enough. |
باندازه کافی گود نیست |
The room is bare of furniture . |
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد ) |
caught short <idiom> |
پول کافی برای پرداخت نداشتن |
end in itself <idiom> |
مکان کافی برای راحت بودن |
leave (let) well enough alone <idiom> |
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است |
on easy street <idiom> |
پول کافی برای زندگی راحت داشتن |
run short <idiom> |
کافی نبودن |
well-to-do <idiom> |
پول کافی برای امرار معاش کردن |
in short supply <idiom> |
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار |
make a living <idiom> |
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن |
not a leg to stand on <idiom> |
مدرک کافی نداشتن |
Nothing more, thanks. |
کافی است. |
Nothing more, thanks. |
کافی است، خیلی متشکرم. |
Is there enough time to change trains? |
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟ |
I'm old enough to take care of myself. |
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم. |
Enough has been said! |
به اندازه کافی گفته شده! |
Is that enough to be a problem? |
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟ |
restoration |
احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.] |
straw boss |
[سرپرست فاقد اختیارات کافی] |
acceptable <adj.> |
کافی |
adequate <adj.> |
کافی |
good [sufficient] <adj.> |
کافی |
satisfactory <adj.> |
کافی |
sufficient <adj.> |
کافی |
sufficing <adj.> |
کافی |
adequately [sufficiently] <adv.> |
بقدر کافی |
sufficiently <adv.> |
بقدر کافی |
be adequate |
کافی بودن |
be enough |
کافی بودن |
be sufficient |
کافی بودن |
last [be enough] |
کافی بودن |
reach |
کافی بودن |
suffice |
کافی بودن |
Other Matches |
|
sufficient condition |
شرط کافی [ریاضی] |
So much for theory! <idiom> |
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد. |
So much for that. <idiom> |
اینقدر [کار یا صحبت و غیره ] کافی است درباره اش. [اصطلاح روزمره] |