Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
sea borne goods
کالای حمل شده بوسیله دریا
Other Matches
seagirt
محصور بوسیله دریا
continental shelf
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
consignment
کالای امانی
imported
کالای وارده
commodities
کالای مصرفی
commodity
کالای مصرفی
naval stores
کالای دریایی
consignments
کالای امانی
shoddy
کالای تقلبی
knit goods
کالای کش بافت
end item
کالای ضروری
labeled cargo
کالای ویژه
smuggled goods
کالای قاچاق
luxury good
کالای لوکس
delivery
کالای ارسالی
rip-offs
کالای قلابی
shipment
[American]
کالای ارسالی
jetsam
کالای اب اورد
normal good
کالای معمولی
Contraband goods.
کالای قا چاق
scaron
کالای کمیاب
the goods in question
کالای موردبحث
rip-off
کالای قلابی
limited editions
کالای محدود
limited edition
کالای محدود
smuggled merchandise
کالای قاچاق
stolen goods
کالای مسروقه
wage good
کالای مزدی
purpose made
کالای سفارشی
import
کالای رسیده
normal good
کالای عادی
contraband
کالای غیرمجاز
contraband
کالای قاچاق
importing
کالای وارده
importing
کالای رسیده
imported
کالای رسیده
import
کالای وارده
merchandise
کالای تجارتی
business goods
کالای تولیدی
fakement
کالای قلب
final goods
کالای نهائی
consumer goods
کالای مصرفی
free good
کالای رایگان
flotsam
کالای اب اورده
bonded good
کالای گمرکی
class i property
کالای طبقه 1
class ii property
کالای طبقه 2
consigned inventory
کالای امانی
consumer brand
کالای پر مصرف
consumer's goods
کالای مصرفی
dead stock
کالای بنجل
easy commodity
کالای نا مرغوب
economic good
کالای اقتصادی
frustrated cargo
کالای سرگردان
general cargo
کالای معمولی
giffen good
کالای گیفن
consignment
کالای ارسالی
in wards
کالای رسیده
goods afloat
کالای در راه
goods in pledge
کالای گروی
stapling
کالای عمده
inferior good
کالای پست
stapled
کالای عمده
staple
کالای عمده
frustrated cargo
کالای متروکه
inbound cargo
کالای تخلیه نشده
secondary item
کالای تدارکاتی فرعی
consignee
گیرنده کالای ارسالی
inwards
واردات کالای رسیده
the free list
صورت کالای بی گمرک
swag
کالای دزدیده شده
stock in trade
موجودی کالای مغازه
staple goods
کالای بسیار ضروری
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
commodity market
بازار کالای مصرفی
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
ban item
کالای ممنوع الورود
importable
کالای قابل واردکردن
consignment
کالای ارسال شده
dead stock
کالای بدون خریدان
perishable
کالای سریع الفساد
scrap-heap
انبار کالای قراضه
perishable
کالای فاسد شدنی
perishable
کالای فاسد شونده
opportunity cost
هزینههای کالای تولیدی
consignment
محموله کالای ارسالی
finished product
کالای اماده فروش
standards
کالای جانشین رزمی
standard
کالای جانشین رزمی
consignment
کالای امانت فروش
pilefered shipment
کالای حراج شده
consignments
محموله کالای ارسالی
consignments
کالای امانت فروش
permit goods coveredby
کالای موضوع پروانه
shipment
کالای در حال حمل
r. ofanyone's chattles
پس دادن کالای کسی
scrap heap
انبار کالای قراضه
delivery
کالای ارسال شده
we d. in silks
ما کالای ابریشمی میفروشیم
shipment
[American]
کالای ارسال شده
velveting
کالای مخملی مخمل
we ran out of these goods
این کالای ما تمام شد
wreckage
کالای بازیافتی از کشتی و.....
shipments
کالای در حال حمل
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
ship ton
وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
stockists
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
jettisoning
بدریا ریزی کالای کشتی
stockist
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
contract shipment number
شماره بارنامه کالای ارسالی
jettisons
بدریا ریزی کالای کشتی
ware
کالای فروشی پرهیز کردن از
pilefered shipment
کالای فرسوده حراج شده
wares
کالای فروشی پرهیز کردن از
jettisoned
بدریا ریزی کالای کشتی
merchandies
معامله کردن کالای تجارتی
finish stock
موجودی کالای ساخته شده
bulk cargo
کالای بسته بندی نشده
jettison
بدریا ریزی کالای کشتی
shipment
کالای حمل شده باکشتی
export
بیرون بردن کالای صادره
ocean manifest
بارنامه حمل کالای دریایی
exported
بیرون بردن کالای صادره
exporting
بیرون بردن کالای صادره
common goods
کالای مورد نیاز عموم
shipments
کالای حمل شده باکشتی
Do you have nothing to declare?
آیا کالای گمرکی همراه دارید؟
bulk carrier
کشتی که کالای فله حمل مینماید
to take inventory
صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
inbound cargo
کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
bulk carriers
کشتی که کالای فله حمل مینماید
complete substitution
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
stolen goods
مال دزدی کالای دزدیده شده
joint product offer
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
exclusion principle
درانصورت کالا یک کالای غیر عمومی
wreckage piece
تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
dock warrant
سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
efficiency point
حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
general stores
فروشگاههایی که کالای متفرقه را میفروشند فروشگاه عمومی
bulk carriers
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
stapled
کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
staple
کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
stapling
کالای اصلی بازارمصنوعات مهم واصلی یک محل
bulk carrier
وسیله حملی که کالای فله حمل میکند
back order
قسمتی از کالای مشتری که به علتی تحویل نشده
shipment
ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
shipments
ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
obligated stocks
کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
tie in sales
فروش یک کلا به شرط خریدن یک کالای دیگر
wrecking
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
wrecks
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
standards
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
gold export point
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
standard
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
standard
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
standards
اقلام مورد نیازی که جانشین کالای نظامی می شوند
meerscham
کف دریا
meerschaum
کف دریا
seas
دریا
on the sea
دریا
asea
در دریا
lough
اب دریا
overboard
در دریا
high tides
مد دریا
saltwater
اب دریا
holm
دریا
seabed
کف دریا
high tide
مد دریا
ground
کف دریا
high water line
خط مد دریا
spume
کف آب دریا
cuttlebone
کف دریا
sea froth
کف دریا
sepiolite
کف دریا
d.j.'s locker
ته دریا
sea foam
کف آب دریا
acajou
دریا
mere
دریا
merest
دریا
cuttle bone
کف دریا
at sea
در دریا
the wave
دریا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com