Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
ban item
کالای ممنوع الورود
Other Matches
closed
ممنوع الورود
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
seal off
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
freshmen
جدید الورود
postulant
جدید الورود
freshman
جدید الورود
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
in d.
ممنوع
taboo
ممنوع
forbidden
ممنوع
illicit
ممنوع
impermissible
ممنوع
prohibbited
ممنوع
taboos
ممنوع
barred
ممنوع
prohibited
ممنوع
disallowable
ممنوع
prohibits
ممنوع کردن
prohibiting
ممنوع کردن
prohibit
ممنوع کردن
forbidden
ممنوع شده
debars
ممنوع کردن
debarring
ممنوع کردن
debar
ممنوع کردن
NO PARKING
پارکینگ ممنوع
prohibited goods
اشیاء ممنوع
rule out
ممنوع ساختن
debarred
ممنوع کردن
forbidden vibration
ارتعاشات ممنوع
forbids
ممنوع کردن
forbidden zone
ناحیه ممنوع
no parking
توقف ممنوع
no waiting
توقف ممنوع
forbid
ممنوع کردن
forbidden band
نوار ممنوع
it's forbidden to ...
ممنوع است که...
restrict
ممنوع کردن
restricting
ممنوع کردن
restricts
ممنوع کردن
prohibited
ممنوع شده
bar
بازداشتن ممنوع کردن
No camping
چادر زدن ممنوع
No camping
اردو زدن ممنوع
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
bars
بازداشتن ممنوع کردن
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
No left
[right]
turn!
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
it is strictly forbidden
اکیدا ممنوع است
forbidden transition
جهش الکترونی ممنوع
no thoroughfare
امدو شدیاعبور) ممنوع است
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
consumer brand
کالای پر مصرف
fakement
کالای قلب
class i property
کالای طبقه 1
final goods
کالای نهائی
business goods
کالای تولیدی
end item
کالای ضروری
economic good
کالای اقتصادی
easy commodity
کالای نا مرغوب
dead stock
کالای بنجل
goods afloat
کالای در راه
importing
کالای رسیده
consumer's goods
کالای مصرفی
consigned inventory
کالای امانی
class ii property
کالای طبقه 2
free good
کالای رایگان
frustrated cargo
کالای سرگردان
frustrated cargo
کالای متروکه
normal good
کالای عادی
purpose made
کالای سفارشی
scaron
کالای کمیاب
smuggled goods
کالای قاچاق
smuggled merchandise
کالای قاچاق
stolen goods
کالای مسروقه
the goods in question
کالای موردبحث
Contraband goods.
کالای قا چاق
wage good
کالای مزدی
limited edition
کالای محدود
limited editions
کالای محدود
rip-off
کالای قلابی
normal good
کالای معمولی
general cargo
کالای معمولی
giffen good
کالای گیفن
goods in pledge
کالای گروی
delivery
کالای ارسالی
consignment
کالای ارسالی
in wards
کالای رسیده
inferior good
کالای پست
shipment
[American]
کالای ارسالی
knit goods
کالای کش بافت
labeled cargo
کالای ویژه
luxury good
کالای لوکس
naval stores
کالای دریایی
rip-offs
کالای قلابی
imported
کالای رسیده
merchandise
کالای تجارتی
consignment
کالای امانی
flotsam
کالای اب اورده
import
کالای وارده
consumer goods
کالای مصرفی
consignments
کالای امانی
commodity
کالای مصرفی
shoddy
کالای تقلبی
importing
کالای وارده
import
کالای رسیده
staple
کالای عمده
imported
کالای وارده
stapled
کالای عمده
commodities
کالای مصرفی
stapling
کالای عمده
jetsam
کالای اب اورد
contraband
کالای غیرمجاز
contraband
کالای قاچاق
bonded good
کالای گمرکی
shipment
کالای در حال حمل
scrap heap
انبار کالای قراضه
inbound cargo
کالای تخلیه نشده
consignments
محموله کالای ارسالی
scrap-heap
انبار کالای قراضه
swag
کالای دزدیده شده
finished product
کالای اماده فروش
consignment
محموله کالای ارسالی
stock in trade
موجودی کالای مغازه
standards
کالای جانشین رزمی
secondary item
کالای تدارکاتی فرعی
consignments
کالای امانت فروش
permit goods coveredby
کالای موضوع پروانه
r. ofanyone's chattles
پس دادن کالای کسی
shipments
کالای در حال حمل
pilefered shipment
کالای حراج شده
inwards
واردات کالای رسیده
standard
کالای جانشین رزمی
opportunity cost
هزینههای کالای تولیدی
consignment
کالای امانت فروش
the free list
صورت کالای بی گمرک
staple goods
کالای بسیار ضروری
dead stock
کالای بدون خریدان
wreckage
کالای بازیافتی از کشتی و.....
shipment
[American]
کالای ارسال شده
consignment
کالای ارسال شده
delivery
کالای ارسال شده
consignee
گیرنده کالای ارسالی
commodity market
بازار کالای مصرفی
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
perishable
کالای سریع الفساد
importable
کالای قابل واردکردن
we ran out of these goods
این کالای ما تمام شد
we d. in silks
ما کالای ابریشمی میفروشیم
perishable
کالای فاسد شونده
perishable
کالای فاسد شدنی
velveting
کالای مخملی مخمل
to make a market of
با کالای دیگرمعاوضه کردن
stockist
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
ocean manifest
بارنامه حمل کالای دریایی
stockists
فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
exported
بیرون بردن کالای صادره
wares
کالای فروشی پرهیز کردن از
roll out
معرفی یک کالای تجارتی به بازار
ware
کالای فروشی پرهیز کردن از
export
بیرون بردن کالای صادره
pilefered shipment
کالای فرسوده حراج شده
exporting
بیرون بردن کالای صادره
ship ton
وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
merchandies
معامله کردن کالای تجارتی
shipment
کالای حمل شده باکشتی
bulk cargo
کالای بسته بندی نشده
jettisoning
بدریا ریزی کالای کشتی
found shipment
کالای بدون بارنامه یا رسید
shipments
کالای حمل شده باکشتی
jettisoned
بدریا ریزی کالای کشتی
jettisons
بدریا ریزی کالای کشتی
finish stock
موجودی کالای ساخته شده
common goods
کالای مورد نیاز عموم
jettison
بدریا ریزی کالای کشتی
contract shipment number
شماره بارنامه کالای ارسالی
sea borne goods
کالای حمل شده بوسیله دریا
inbound cargo
کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com