Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
dull finish
کالیبر مرده
Other Matches
stillbirths
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
keb
میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
stillborn
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
dog cheap
مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
dead wool
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
calibers
کالیبر
grooves
کالیبر
caliber
کالیبر
groove
کالیبر
calibre
کالیبر
calibres
کالیبر
roll pass
کالیبر نورد
blooming pass
کالیبر شمشه
blind pass
کالیبر کور
wire rod pass
کالیبر سیم
preceding pass
کالیبر مقدماتی
breaking down pass
کالیبر شکست
diamond pass
کالیبر الماسی
cogging pass
کالیبر شمشه
pullover gaging
کالیبر سنجی کردن
small arms
سلاحهای کالیبر کوچک
wire rod mill
کالیبر نورد سیم
subcaliber
توپهای کالیبر کوچک
small arms
جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
thirty thirty
تفنگ با فشنگ کالیبر 03 باباروت 03
small bore
جنگ افزار کالیبر کوچک
bores
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
caliber
قطرگلوله قطردهانه تفنگ یا توپ کالیبر
bore
وسیله سوراخ کردن کالیبر تفنگ
deer refle
تفنگ کالیبر بزرگ برای شکاربزرگ
turret guns
توپهایی که کالیبر انها بیش از 6 اینچ است
big bore
اسلحه دارای کالیبر بزرگ بیش از 220
gun
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
guns
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
defunct
مرده
his heart sank
دل مرده شد
hearses
مرده کش
one man
یک مرده
lifeless
مرده
extinct
مرده
six feet under
<idiom>
مرده
vapid
مرده
hearse
مرده کش
low-spirited
دل مرده
low spirited
دل مرده
exanimate
مرده
deceased
مرده
at rest
مرده
dead
مرده
in the dust
مرده
one-man
یک مرده
dead as a d.
بکلی مرده
dead load
بار مرده
slaked lime
اهک مرده اهک مرده
morgue
مرده خانه
morgues
مرده خانه
idle turn
کلاف مرده
blate
روح مرده
ground swell
موج مرده
living corpse
مرده متحرک
dead ball
توپ مرده
playing dead
مرده نمایی
death watch
پاسبان مرده
death's head
جمجمه مرده
stillbirths
مرده زاد
stillbirth
مرده زاد
exanimate
دل مرده وبیروح
parted
درگذشته مرده
down with him
مرده باد
dull finish
رخده مرده
death day
سال مرده
deadness
حالت مرده
out of play
توپ مرده
dead band
نوار مرده
dead rise
فاصله مرده
dead volume
حجم مرده
dead space
فضای مرده
still born
مرده بدنیاامده
dead storage
گنجایش مرده
dead storage
حجم مرده
dead time
زمان مرده
deadball
توپ مرده
dead soils
خاکهای مرده
idle wire
سیم مرده
swells
موج مرده
necrophilia
مرده گرایی
swelled
موج مرده
necrophagous
مرده خوار
time lag
زمان مرده
necrophagous
مرده خور
time lags
زمان مرده
cremation
مرده سوزانی
cremations
مرده سوزانی
necrophobia
مرده هراسی
swell
موج مرده
pah
مرده شور
reliquiae
مرده ریگ
non productive time
زمان مرده
resurrection man
مرده دزد
necropsy
مرده نگری
autopsies
تشریح مرده
necromania
مرده پرستی
autopsy
تشریح مرده
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
inhumationist
مرده خاک کن
widowers
مرد زن مرده
saprophage
مرده خوار
air slaked lime
اهک مرده
resurrectionist
مرده دزد
death masks
قیافه مرده
lyke wake
پاسبانی مرده در شب
death mask
قیافه مرده
murrain
گوشت مرده
death feigning
مرده نمایی
defunct
مرده درگذشته
necrolatry
مرده پرستی
widower
مرد زن مرده
plague on it
مرده شورش ببرد
sloughy
شبیه پوست مرده
gralloch
احشای گوزن مرده
inheritance
مرده ریگ وراثت
funeral home
مرده شوی خانه
he seems to have died
ازقرارمعلوم مرده است
sequestrum
قسمت بافت مرده
necromimesis
خود مرده انگاری
protoxlead
سنگ مرده مرتک
departed
مرده درگذشته مرحوم
He is not dead by any chance , is he ?
نکند مرده باشد ؟
death masks
ماسک صورت مرده
death mask
ماسک صورت مرده
autopsy
تشریح نسج مرده
autopsies
تشریح نسج مرده
time lags
فاصله زمانی مرده
time lag
فاصله زمانی مرده
Speak well of the dead .
<proverb>
پشت سر مرده بد نگو.
mortuary
مرده شوی خانه
mortuaries
مرده شوی خانه
inheritances
مرده ریگ وراثت
aeropause
منطقه جوی مرده
balefire
اتش مرده سوزانی
eloge
ستایش شخص مرده
still born
مرده زاییده شده
back lash eliminator
تعادل در مسیر مرده
d. paleness
رنگ ارام مرده
cirerar yurn
فرف خاکستر مرده
dead-house
مرده شوی خانه
cadaveric
دارای رنگ مرده
blast it
مرده شورش را ببرد
box pass
جعبه کالیبر جعبه پاس
pall
تابوت محتوی مرده حائل
palled
تابوت محتوی مرده حائل
prosector
تشریح کننده بدن مرده
palling
تابوت محتوی مرده حائل
palls
تابوت محتوی مرده حائل
cadaverous
دارای رنگ پریده و مرده
natimortality
امار مرده زاییده شدگان
deathy
مرگ نما مرده وار
To be crazy about agirl .
کشته مرده دختری بودن
heritage
مرده ریگ سهم موروثی
sciomantic
غیبگو از روی سایه مرده
under hatches
زیر عرشه دوراز نظر مرده
sciomacy
غیب گویی از روی سایه مرده
postmortem
مرده رامعاینه وکالبد شکافی کردن
urn
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
urns
گلدان یا فرف محتوی خاکستر مرده
wraith
روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ
crematory
کورهای که لاشه مرده یااشغال را در ان می سوزانند
wraiths
روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ
f. pile or pyre
توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
funeral pyre
توده هیزم که مرده را روی ان میسوزانند
ossuary
فرف مخصوص نگاهداری استخوانهای مرده
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
ossuary
محل امانت گذاری استخوان مرده
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
crematoria
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerator
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
crematoriums
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerators
کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
zombiism
اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
crematorium
کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
obsequial
وابسته به ایین تشیع جنازه باختم مرده
pyre
توده هیزم مخصوص اتش زدن جسد مرده
clavus
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
lich gate
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
twicer
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
corn
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
pyres
توده هیزم مخصوص اتش زدن جسد مرده
give someone an inch and they will take a mile
<idiom>
اگربه مرده روبدی میگه کفن پولک دوزی میخواهم
transmigration
حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
But his body was eventually recovered.
اما ممکن بود او
[مرد]
فقط مرده بازیافته شود.
hatchment
صفحهای که نشانهای خانوادگی وسلاح شخص تازه مرده راروی ان نمود
gavelkind
تقسیم مال کسی که بی وصیت مرده بطور برابر میان پسرانش
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
infarct
ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
zombi
روحی که بعقیده سیاه پوستان ببدن مرده حلول کرده و انراجان تازه بخشد
direct loading
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com