Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
English
Persian
perfect
کاملا درست و بدون غلط
perfected
کاملا درست و بدون غلط
perfecting
کاملا درست و بدون غلط
perfects
کاملا درست و بدون غلط
Other Matches
due
درست کاملا"
perfected
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting
ساختن چیزی که کاملا درست است
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
perfectly
بدون اشتباه یا درست
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
jam-packed
کاملا پر
de-
کاملا
spanking
کاملا
partitura
کاملا
to perfection
کاملا
spankings
کاملا
egregiously
کاملا
partitur
کاملا
sopping
کاملا
root and branch
کاملا
scot ant lot
کاملا
well
<adv.>
کاملا
to the full
کاملا
perfectly
کاملا"
intoto
کاملا
to a turn
کاملا
to a t
کاملا
to the quick
کاملا
thru
کاملا
whole hog
کاملا
in its entirety
کاملا
in full
کاملا
teetotally
کاملا
hand and foot
کاملا
exactly
کاملا
soundest
کاملا
wholly
کاملا
fully
کاملا
smacked
کاملا
smacks
کاملا
open and shut
کاملا
totally
کاملا
open-and-shut
کاملا
to its full extent
<adv.>
کاملا
absolutely
کاملا"
quite
کاملا
richly
کاملا"
sounds
کاملا
smack
کاملا
sounded
کاملا
sound
کاملا
purely
کاملا"
completely
<adv.>
کاملا
utterly
کاملا
replete
کاملا پر
altogether
کاملا
stone deaf
کاملا کر
entirely
کاملا
all around
کاملا
absolutely dry
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
by all means
<adv.>
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
brand new
کاملا نو
thoroughly
کاملا"
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
come full circle
<idiom>
کاملا برعکس
dead as a doornail
<idiom>
کاملا مرده
stone blind
کاملا کور
dead center
<idiom>
کاملا وسط
stone broke
کاملا ورشکست
to a T
<idiom>
کاملا،دقیقا
chock-a-block
کاملا کشیده
outright
کاملا بیدرنگ
four-square
کاملا مربع
put across
<idiom>
کاملا فهمیدن
head over heels
<idiom>
کاملا ،عمیقا
fit like a glove
<idiom>
کاملا مناسب
close-ups
کاملا افراشته
outrightly
کاملا بیدرنگ
zonked
کاملا خسته
bang on
کاملا درستوصحیح
chock-a-block
کاملا افراشته
point device
کاملا راست
down to the ground
ازهرحیث کاملا
full duplex
کاملا" دو رشتهای
fully automatic
کاملا" خودکار
in all seriousness
<adv.>
کاملا جدی
quite seriously
<adv.>
کاملا جدی
close up
کاملا افراشته
dead even
کاملا مساوی
close-up
کاملا افراشته
evolute
کاملا روییده
broad a wake
کاملا بیدار
armed to the teeth
کاملا` مسلح
air dry
کاملا خشک
for all the world like
کاملا` شبیه
full blown
کاملا افراشته
full duplex
کاملا دو رشتهای
absolute dry
کاملا" خشک
inextenso
کاملا بلند
wide awake
کاملا بیدار
identical
کاملا" برابر
kaput
کاملا شک ست خورده
heavily armed
کاملا مسلح
fitting allowance
کاملا" اندازه
wide-awake
کاملا بیدار
span new
کاملا تازه
perfectly elastic
کاملا با کشش
full-suspension
<adj.>
کاملا معلق
utter
باعلی درجه کاملا
through
از اغاز تا انتها کاملا
perfectly elastic demand
تقاضای کاملا با کشش
perfectly elastic supply
عرضه کاملا با کشش
ignoramuses
شخص کاملا بی سواد
ignoramus
شخص کاملا بی سواد
perfectly inelastic demand
تقاضای کاملا بی کشش
computer integrated manufactureing
کارخانه کاملا" اتوماتیک
perfectly inelastic supply
عرضه کاملا بی کشش
In perfect condition (shape).
کاملا" صحیح وسالم
absorb
کاملا فرو بردن
utters
باعلی درجه کاملا
rout
کاملا شکست دادن
in perfect trim
کاملا اراسته یا اماده
routed
کاملا شکست دادن
wear out
کاملا خسته کردن
routs
کاملا شکست دادن
wider
پرت کاملا باز
he is the very moral
کاملا مانند است به
wide
پرت کاملا باز
uttered
باعلی درجه کاملا
full duplex channel
مجرای کاملا دو رشتهای
smashup
کاملا خرد شده
widest
پرت کاملا باز
It was a complete surprise to me .
کاملا" غافلگیر شدم
It's all over.
همه اش
[کاملا]
تمام شد.
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
to be absolutely determined
کاملا مصمم بودن
well-done steak
استیک کاملا پخته
far cry
<idiom>
چیزی کاملا متفاوت
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
brand new
<idiom>
کاملا تازه وجدید
birthday suit
<idiom>
کاملا لخت وبرهنه
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
That's quite enough.
اون کاملا کافیه.
engrossed
کاملا اشغال شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com