Dictiornary-Farsi | کامل تر تمام تر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 214 (3 milliseconds)

English	Persian
fuller	کامل تر تمام تر


Search result with all words

lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
integral	کامل تمام
full-blown	تمام کامل
carried	سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries	سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry	سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying	سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
muscle	استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
muscles	استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
full blown	تمام کامل
quick format	که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
thoro	کامل تمام
Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates	تمام شدن تمام کردن
terminated	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama	تمام نما اینه تمام نما
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
full fledged	کامل
plenary	کامل
semibreves	نت کامل
completing	کامل
searching	کامل
unqualified	کامل
plenaries	کامل
larger	کامل
large	کامل
largest	کامل
full-fledged	کامل
unabridged	کامل
semibreve	نت کامل
all-out	کامل
totalling	کامل
totals	کامل
perfected	کامل
full	کامل
perfect	کامل
of ripe years	کامل
wall-to-wall	کامل
entire	کامل
unmitigated	کامل
totalled	کامل
totaling	کامل
self-contained	کامل
in a entireness of state	کامل
perfects	کامل
absolutes	کامل
absolute	کامل
perfecting	کامل
fullest	کامل
total	کامل
totaled	کامل
completes	کامل
echaustive	کامل
main	کامل
saturation	کامل
starkly	کامل
starkest	کامل
starker	کامل
stark	کامل
completed	کامل
empennage	دم کامل
complete	کامل
exact	کامل
exacts	کامل
exacted	کامل
totaling	جمع کل کامل
full command	اداره کامل
empery	سلطه کامل
periods	جمله کامل
revolutions	یک دوره کامل
full annealing	بازپخت کامل
foud royant a	سکته کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
low tide or water	جزر کامل
accomplished	کامل شده
total charge	بارگذاری کامل
mature system	سیستم کامل
total system	سیستم کامل
to the bone <idiom>	به طور کامل
totals	جمع کل کامل
matures	کامل شدن
mature	کامل شدن
absolutes	کامل قطعی
mature	کامل کردن
absolute	کامل قطعی
hot	امادگی کامل
period	جمله کامل
full command	کنترل کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
full bodied money	پول کامل
total	جمع کل کامل
hotter	امادگی کامل
full annealing	کامل گداختن
matures	کامل کردن
totalled	جمع کل کامل
totaled	جمع کل کامل
total function	تابع کامل
flying colors	توفیق کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
unperfect	غیر کامل
perfect radiator	تابنده کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
uncomplimentary	غیر کامل
perfect market	بازار کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
perfect information	اطلاعات کامل
out-and-out	کامل سرتاسر
perfect gas	گاز کامل
perfect score	امتیاز کامل
perfect tense	ماضی کامل
changeovers	دگرگونی کامل
prepotency	قدرت کامل
prepotence	قدرت کامل
revolution	یک دوره کامل
willie waught	یک جرعه کامل
pervestigation	جستجوی کامل
perquisition	جستجوی کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
present perfect tense	ماضی کامل
changeover	دگرگونی کامل
out and out	کامل سرتاسر
fixed round	فشنگ کامل
roundest	کامل کردن
partitura	قطعه کامل
partitur	قطعه کامل
pappus	حقه کامل گل
total score	نمره کامل
total porosity	تخلخل کامل
orbicular	مدور کامل
pure competition	رقابت کامل
integer	عدد کامل
elaborately	بطور کامل
payment in full	پرداخت کامل
totalize	کامل کردن
fletcherism	وجویدن کامل ان
uberrima fides	صراحت کامل
perfect fluid	سیال کامل
perfect competition	رقابت کامل
U-turn	دور کامل
prompt radiation	تشعشع کامل
U-turns	دور کامل
round	کامل کردن
integers	عدد کامل
hottest	امادگی کامل
almightiness	قدرت کامل
full load	فرفیت کامل
through rate	نرخ کامل
full speed	سرعت کامل
ripened	کامل شدن
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
rounded <adj.>	کامل و متعادل
full step	یک قدم کامل
full step	گام کامل
ripening	کامل شدن
finish	کامل کردن
completely specified	با تعیین کامل
conversance	اشنایی کامل
ripens	کامل شدن
perfectly	بطور کامل
full stops	وقفه کامل
full stop	وقفه کامل
amain	باسرعت کامل
conversance	اگاهی کامل
blackbody	تابشگر کامل
hohlraum	تابشگر کامل
full section	برش کامل
complete graph	گراف کامل
total costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کامل
complete inventory	موجودی کامل
strict profile	نیمرخ کامل
complete sound	فشنگ کامل
complete substitution	جانشین کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
intact	سالم کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete ditch	گود کامل
complementing	کامل کردن
ripen	کامل شدن
complemented	کامل کردن
complement	کامل کردن
full mobilization	بسیج کامل
full production	تولید کامل
star program	برنامه کامل
complementary color	رنگ کامل
plenarily	بطور کامل
completeness check	تطبیق کامل
complements	کامل کردن
totalling	جمع کل کامل
detail	شرح کامل
full frame	قاب کامل
clamp	بست کامل
panoply	سلاح کامل
hip and thigh	بطور کامل
detailing	شرح کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
ideal radiator	تابشگر کامل
full employment	اشتغال کامل
ideal dielectric	عایق کامل

fuller

کامل تر تمام تر