English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
reformatory schools کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
Other Matches
house of correction کانون اصلاح وتربیت
probation کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
retrieves اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieve اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
reformatory کانون اصلاح
reformatories کانون اصلاح
correctional institution کانون اصلاح و تربیت
younker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker نجیب زاده جوان جوان سلحشور
breeding تعلیم وتربیت
princock جوان ژیگولو جوان جلف
princox جوان ژیگولو جوان جلف
birder نگاهدارنده وتربیت کننده مرغان وپرندگان
student teacher شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
public schools مدارس دولتی
public schools مدارس عمومی
a comparison between European and Japanese schools مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
state criminals مجرمین سیاسی
extradition of criminals استرداد مجرمین
extradition استرداد مجرمین
old school tie سر سپردگیها و دوستیهای آموختگان این نوع مدارس
hammerlock دست بند مجرمین
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
head stock راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
bank holiday هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
edification تهذیب
refinement تهذیب
polishes تهذیب
polish تهذیب
reformation تهذیب
refinements تهذیب
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
modification kit جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
edification تهذیب اخلاق
edify تهذیب کردن
edifies تهذیب کردن
edificatory تهذیب کننده
refines تهذیب کردن
refine تهذیب کردن
edifying تهذیب کننده
regenerating تهذیب کردن
regenerates تهذیب کردن
edified تهذیب کردن
cultivation تهذیب ترویج
regenerate تهذیب کردن
regenerated تهذیب کردن
self correcting خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
reform school مدرسه تهذیب اخلاقی
regeneration نوزایش تهذیب اخلاق
overrefinement تهذیب بسیار اراستگی فراوان
new century schoolbook نوعی طرح حروف خوانا که جهت مجلات و کتابهای درسی مدارس طراحی شده است
culturist فرهنگ خواه هواخواه تهذیب وپرورش
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
The victim had done nothing to incite the attackers. شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
blacklists فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisting فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisted فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklist فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
focussed کانون
fireplace کانون
fireplaces کانون
confocal هم کانون
focal spot کانون
focalpoint کانون
focused کانون
focuses کانون
focusses کانون
focus کانون
focussing کانون
twine کانون [کاموا]
clubbing کانون مجمع
club کانون مجمع
virtual focus کانون مجازی
focuses کانون عدسی
clubs کانون مجمع
true or real focus کانون حقیقی
clubbed کانون مجمع
seismic focus کانون زلزله
focused به کانون دراوردن
focussing کانون عدسی
focal surface سطح کانون
focus به کانون دراوردن
focalization تمرکز در کانون
focused کانون عدسی
image focal point کانون تصویر
focussing به کانون دراوردن
focal point کانون توجه
bar association کانون وکلا
law society کانون وکلا
magnetic focus کانون مغناطیسی
clew کانون [کاموا]
bundle کانون [کاموا]
knot کانون [کاموا]
focusses به کانون دراوردن
focussed به کانون دراوردن
focus کانون عدسی
focusses کانون عدسی
ball کانون [کاموا]
bars کانون وکلا
bar کانون وکلا
bifocals دارای دو کانون
focussed کانون عدسی
focuses به کانون دراوردن
bifocal دارای دو کانون
focuses کانونی شدن کانون
focus کانونی شدن کانون
focusses کانونی شدن کانون
focused کانونی شدن کانون
bar association کانون وکلا دادگستری
focussing کانونی شدن کانون
focal مربوط به کانون عدسی
focussed کانونی شدن کانون
young جوان
adolescent جوان
adolescents جوان
dells زن جوان
dell زن جوان
moll زن جوان
youths جوان
lass زن جوان
juvenescent نو جوان
lasses زن جوان
younger جوان
fry جوان
young persons جوان
fries جوان
yoth جوان
beardless جوان
callan جوان
youth جوان
frying جوان
molls زن جوان
callant جوان
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
focal plane افق مار بر کانون عدسی
bar council هیات مدیره کانون وکلا
nags اسب جوان
nag اسب جوان
juvenescent جوان شونده
nagged اسب جوان
insenescible همیشه جوان
floozy زن جوان بوالهوس
ephebophilia جوان خواهی
snot جوان گستاخ
to die young جوان مردن
youngish جوان وار
boyo پسربچه جوان
beau جوان شیک
punk جوان ولگرد
yong lion شیر جوان
puss دخترک زن جوان
young and old پیر و جوان
youthful جوان باطراوت
rejuvenation جوان سازی
trull دختر جوان
youngish نسبتا جوان
young smith اسمیت جوان
young population جمعیت جوان
gigolos جوان جلف
gigolo جوان جلف
punks جوان ولگرد
playboys جوان دخترباز
swain جوان روستایی
juvenescent تازه جوان
playboy جوان عیاش
playboys جوان عیاش
lionet شیر جوان
playboy جوان دخترباز
immature soil خاک جوان
peachick جوان خودفروش
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
sowed ماده خوک جوان
filly دختر شوخ و جوان
young turk افسر جوان افراطی
yoth شخص جوان جوانمرد
rejuvenation دوباره جوان سازی
rejuveoize دوباره جوان کردن
sow ماده خوک جوان
juvenescence حالت جوان شدن
hooligans جوان اوباش صفت
sows ماده خوک جوان
to wear one's years well خوب ماندن جوان
youth شباب شخص جوان
rejuvenesce دوباره جوان شدن
rejuvenating دوباره جوان کردن
rejuvenates دوباره جوان کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com