English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (4 milliseconds)
English Persian
bar association کانون وکلا دادگستری
Other Matches
bar کانون وکلا
law society کانون وکلا
bar association کانون وکلا
bars کانون وکلا
bar council هیات مدیره کانون وکلا
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
representatives وکلا
delegates وکلا
bars کرسی خطابه وکلا
bar کرسی خطابه وکلا
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
attorneys وکیل دادگستری
judicial court دادگاههای دادگستری
attorney وکیل دادگستری
Attorney General وزیر دادگستری
courthouse کاخ دادگستری
lawyers وکیل دادگستری
lawyer وکیل دادگستری
justice درستی دادگستری
courthouses کاخ دادگستری
barristers وکیل دادگستری
barrister وکیل دادگستری
Attorneys General وزیر دادگستری
judge advocate ضابط دادگستری
themis الهه دادگستری
ministry of justice وزارت دادگستری
pot hat کلاه وکلای دادگستری
Federal Prosecutor General وزیر دادگستری فدرال
Federal Attorney General وزیر دادگستری فدرال
serjeant at law وکیل درجه یک دادگستری
trial lawyer وکیل دادگستری که دردادگاههای جنایی حضورمییابد
f.b.i یکی از ادارات وزارت دادگستری ایالات متحده
focalpoint کانون
focal spot کانون
fireplace کانون
fireplaces کانون
confocal هم کانون
focuses کانون
focus کانون
focussed کانون
focusses کانون
focused کانون
focussing کانون
focuses کانون عدسی
seismic focus کانون زلزله
focused کانون عدسی
magnetic focus کانون مغناطیسی
focussing به کانون دراوردن
focus به کانون دراوردن
focus کانون عدسی
true or real focus کانون حقیقی
focused به کانون دراوردن
virtual focus کانون مجازی
clubbing کانون مجمع
bifocal دارای دو کانون
bundle کانون [کاموا]
twine کانون [کاموا]
clew کانون [کاموا]
focusses کانون عدسی
focusses به کانون دراوردن
focussed به کانون دراوردن
focussing کانون عدسی
reformatory کانون اصلاح
reformatories کانون اصلاح
bifocals دارای دو کانون
club کانون مجمع
image focal point کانون تصویر
focalization تمرکز در کانون
focal surface سطح کانون
focussed کانون عدسی
focuses به کانون دراوردن
ball کانون [کاموا]
knot کانون [کاموا]
clubs کانون مجمع
clubbed کانون مجمع
focal point کانون توجه
focus کانونی شدن کانون
house of correction کانون اصلاح وتربیت
focal مربوط به کانون عدسی
focuses کانونی شدن کانون
focused کانونی شدن کانون
focussed کانونی شدن کانون
focusses کانونی شدن کانون
focussing کانونی شدن کانون
correctional institution کانون اصلاح و تربیت
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
focal plane افق مار بر کانون عدسی
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
vestal روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
zoom lens عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lenses عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
reformatory schools کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
inns of court کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
probation کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
hub (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com