Dictiornary-Farsi | کاهش نفوس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
depopulation	کاهش نفوس


Other Matches

populations	نفوس
population	نفوس
the t. population	تمامی نفوس
depopulation	تقلیل نفوس
tax friction	کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning	کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression	روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
demography	امارگیری نفوس بشر
demographic	وابسته به امارگیری نفوس
the total population	تمامی نفوس کلیه جمعیت
the population is stationary	شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
i put the population at 0000	نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
county borouh	شهری که بیش از 00005تن نفوس دارد
decrease	کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased	کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases	کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased	کاهش دادن کاهش
decrease	کاهش دادن کاهش
decreases	کاهش دادن کاهش
retardation	[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale	کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists	شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction	کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
abatement	کاهش
reductions	کاهش
acceptance	کاهش
devaluation	کاهش
downturn	کاهش
scale down	کاهش
falling off	کاهش
reduction	کاهش
acceptances	کاهش
attenuation	کاهش
subraction	کاهش
subrtraction	کاهش
declining	کاهش
damp	کاهش
dampers	کاهش
dampest	کاهش
declines	کاهش
declined	کاهش
downturns	کاهش
decline	کاهش
slowdown	کاهش
slowdowns	کاهش
shrinkage	کاهش
slow down	کاهش
rebates	کاهش
rebate	کاهش
spoil	کاهش
spoiled	کاهش
spoiling	کاهش
spoils	کاهش
reduce/enlarge	کاهش
depreciatory	کاهش
falling-off	کاهش
degression	کاهش
mitigation	کاهش
decreases	کاهش
decreased	کاهش
imminution	کاهش
concession	کاهش
decrease	کاهش
deduction	کاهش
decrement	کاهش
subtraction	کاهش
relief	کاهش
diminution	کاهش
wastage	کاهش
disinvestment	کاهش سرمایه
decrease in value	کاهش ارزش
disinflation	کاهش ورم
decrement	میزان کاهش
fall in temperature	کاهش دما
indiminishable	کاهش ناپذیر
drive reduction	کاهش سائق
disinflation	کاهش تورم
drop in temperature	کاهش دما
dishoarding	کاهش اندوخته
dishoarding	کاهش ذخیره
speed reduction	کاهش سرعت
detraction	کاهش توجه
detraction	کاهش کسرشان
decrementation	کاهش پلهای
prereduction	کاهش اولیه
taper off	کاهش یافتن
rebate	تخفیف کاهش
mitigative	مایه کاهش
monetary contraction	کاهش پول
price reduction	کاهش قیمت
mark down	کاهش قیمت
abatable	کاهش پذیر
palliation	کاهش دادن
palliator	کاهش دهنده
reductionism	کاهش گری
reductional	تبدیل کاهش
clemmensen reduction	کاهش کلمنسنی
reduction ratio	نسبت کاهش
anaphrodisia	کاهش شهوت
reduction of armamentes	کاهش تسلیحات
minuend	کاهش یاب
deceleration	کاهش سرعت
intensity decrease	کاهش شدت
rebates	تخفیف کاهش
shrink	کاهش یافتن
shrinking	کاهش یافتن
shrinks	کاهش یافتن
scale down	کاهش تدریجی
lapse rate	اهنگ کاهش
scale down	کاهش مقیاس
lapse time	زمان کاهش
logarithmic decrement	کاهش لگاریتمی
abatement	کاهش الودگی
mark down	کاهش قیمتها
reduction factor	ضریب کاهش
reduce	کاهش یافتن
decreased	کاهش یافتن
decreases	کاهش یافتن
depreciation	کاهش بها
extinction	کاهش نور
slake	کاهش فرونشستن
slaked	کاهش فرونشستن
decrease	کاهش یافتن
deduction	کاهش تفریق
reduces	کاهش یافتن
reducing	کاهش یافتن
palliation	کاهش درد
easing	کاهش درد
easement	کاهش درد
alleviation	کاهش درد
relief [from pain]	کاهش درد
slakes	کاهش فرونشستن
abatement [of pain]	کاهش درد
waney	کاهش یافته
lessen	کاهش دادن
wane	کاهش یافتن
waned	کاهش یافتن
lessened	کاهش دادن
wanes	کاهش یافتن
waning	کاهش یافتن
lessening	کاهش دادن
devaluation	کاهش نرخ
wage cuts	کاهش دستمزد
tax deduction	کاهش مالیات
tax cuts	کاهش مالیات
reductions	کاهش احیاء
wany	کاهش یافته
lessens	کاهش دادن
reduction	کاهش احیاء
alleviation of suffering	کاهش درد و رنج
to cut something	چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something	چیزی را کاهش دادن
work decrement	کاهش بازده کار
to cut down [on] something	چیزی را کاهش دادن
hypoglycemia	کاهش قند خون
hypoxia	کاهش اکسیژن بافت
extenuation	کاهش اهمیت جرم
hypoxemia	کاهش اکسیژن بافت
oxidation reduction potential	پتانسیل اکسایش- کاهش
irreducible representation	نمایش کاهش ناپذیر
redox system	سیستم اکسایش- کاهش
reduced mass	جرم کاهش یافته
reducible representation	نمایش کاهش پذیری
contractura	[کاهش میله ستون در کف]
mitigatory	مایه کاهش یا ارامش
redox potential	پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction	واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction	واکنش اکسایش- کاهش
break in share prices	کاهش قیمت سهام
decreased	کاهش یافتن یا کم شدن
decrease	کاهش یافتن یا کم شدن
flashing	کاهش حوزه مغناطیسی
currency depreciation	کاهش ارزش پول
depreciation	کاهش بها استهلاک
slumps	کاهش فعالیت رکود
slumping	کاهش فعالیت رکود
slumped	کاهش فعالیت رکود
cut back	کاهش ناگهانی تولید
depletion	کاهش منابع طبیعی
credit squeeze	کاهش حجم اعتبار
decreases	کاهش یافتن یا کم شدن
brown out	کاهش جریان برق
capital loss	کاهش ارزش سرمایه
abating	بزورتصرف کردن کاهش
attrition	کاهش توان رزمی
abates	بزورتصرف کردن کاهش
abated	بزورتصرف کردن کاهش
abate	بزورتصرف کردن کاهش
credit squeeze	کاهش دادن اعتبار
credit squeeze	کاهش مقدار اعتبار
correction for attenuation	اصلاح برای کاهش
slump	کاهش فعالیت رکود
reduction	تحویل استحاله کاهش
devaluation	کاهش ارزش پول
decrement	کاهش میزان یک متغیر
to peter out	تدریجا کاهش یافتن
depreciation of the exchange rate	کاهش نرخ ارز
disparagement	خوار شماری کاهش
deprecation of silver	کاهش ارزش سیم