Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (21 milliseconds)
English	Persian
larrup	کتک جانانه زدن شکست فاحش دادن
Other Matches
bombs	شکست فاحش
bombed out	شکست فاحش
bombed	شکست فاحش
bomb	شکست فاحش
lurching	امادگی شکست فاحش
lurches	امادگی شکست فاحش
lurched	امادگی شکست فاحش
lurch	امادگی شکست فاحش
outclasses	شکست فاحش حریف
outclassed	شکست فاحش حریف
snow under	شکست فاحش خوردن
outclassing	شکست فاحش حریف
outclass	شکست فاحش حریف
outdoing	بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes	بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo	بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
resounding	جانانه
rattling	جانانه
belly laughs	خندهی جانانه
belly laugh	خندهی جانانه
defeating	شکست دادن
trouncing	شکست دادن
trounces	شکست دادن
skunks	شکست دادن
get the better of (someone) <idiom>	شکست دادن
trounced	شکست دادن
trounce	شکست دادن
checkmate	شکست دادن
defeats	شکست دادن
to lay prostrate	شکست دادن
defeat	شکست دادن
set down	شکست دادن
smite	شکست دادن
smites	شکست دادن
smiting	شکست دادن
outgeneral	شکست دادن
knock out	شکست دادن
to put to the worse	شکست دادن
to f.down	شکست دادن
skunk	شکست دادن
defeated	شکست دادن
routs	کاملا شکست دادن
crush	شکست دادن پیروزشدن بر
shut down	شکست دادن حریف
crushed	شکست دادن پیروزشدن بر
routed	کاملا شکست دادن
crushes	شکست دادن پیروزشدن بر
rout	کاملا شکست دادن
outroll	شکست دادن حریف
to bring down somebody [something]	کسی [چیزی] را شکست دادن
worst-	شکست دادن وخیم شدن
tp put to rout	شکست دادن وپراکنده ساختن
worst	شکست دادن وخیم شدن
floor	بزمین زدن شکست دادن
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
whop	بطور قاطع شکست دادن
smash	شکست دادن درهم شکستن
smashes	شکست دادن درهم شکستن
floored	بزمین زدن شکست دادن
to cause the downfall of somebody [something]	کسی [چیزی] را شکست دادن
shellack	شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
vanquishing	پیروز شدن بر شکست دادن
vanquish	پیروز شدن بر شکست دادن
shellac	شکست مفتضحانه خوردن یا دادن
vanquishes	پیروز شدن بر شکست دادن
vanquished	پیروز شدن بر شکست دادن
drub	چوب زدن شکست دادن
floors	بزمین زدن شکست دادن
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
hole shot	شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out	شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
to show somebody up [in a competition]	کسی را شکست دادن [در مسابقه ورزشی]
hole job	شکست دادن حریف با شروع بهتر
parallax	پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
dump	شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
grosses	فاحش
heavy	فاحش
grossed	فاحش
grosser	فاحش
grossing	فاحش
grossest	فاحش
gross	فاحش
heavies	فاحش
heaviest	فاحش
egregious	فاحش
heavier	فاحش
tremendous	مهیب فاحش
enormous lesion	غبن فاحش
gross fraud	غبن فاحش
upheaval	تغییر فاحش
evident deception	غبن فاحش
deceit resulting in gross loss	غبن فاحش
upheavals	تغییر فاحش
gross f.	عین فاحش
gross negligence	اهمال فاحش
humdingers	دارای برتری فاحش
gross error	خطای فاحش [ریاضی]
slasher	تخفیف فاحش دهنده
blunders	اشتباه فاحش در شطرنج
humdinger	دارای برتری فاحش
blunder	اشتباه فاحش در شطرنج
blundered	اشتباه فاحش در شطرنج
blundering	اشتباه فاحش در شطرنج
atmospheric refraction	شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
holing	فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes	فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed	فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole	فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
prosternation	شکست
deflections	شکست
failure	شکست
deflection	شکست
three successive defeats	سه شکست پی در پی
set back	شکست
unsuccessfully	شکست
defeasance	شکست
break	شکست
breaks	شکست
defeature	شکست
unsuccessful	شکست
flunks	شکست
breakage	شکست
flunking	شکست
flunked	شکست
breakages	شکست
flunk	شکست
miscarriage	شکست
fall	شکست
defeat	شکست
gap	شکست
loss	شکست
gaps	شکست
defeated	شکست
miscarriages	شکست
failures	شکست
defeating	شکست
unsuccess	شکست
flopper	شکست
defeats	شکست
plumper	شکست
refraction	شکست
reduces	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing	تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
to suffer a reverse	شکست خوردن
atmospheric refraction	شکست جوی
to have the worse	شکست خوردن
refractive power	قدرت شکست
refractometer	شکست سنج
zener breakdown	شکست زنری
to sustain a defeat	شکست خوردن
flop	شکست خوردن
dielectric strength	استحکام شکست
flunks	شکست خوردن
craven	شکست خورده
flunked	شکست خوردن
flunk	شکست خوردن
double refraction	شکست مضاعف
failure by rupture	شکست برشی
double refraction	شکست دوبل
refraction of light	شکست نور
flops	شکست خوردن
flopping	شکست خوردن
breaking point	نقطهی شکست
flopped	شکست خوردن
refractive index	ضریب شکست
fall through <idiom>	شکست خوردن
impluse breakdown	شکست ضربهای
sure-fire	شکست ناپذیر
incomplete breakdown	شکست ناقص
incomplete breakdown	شکست جزئی
failure	شکست ورشکستگی
failure	شکست خورده
conceding	قبول شکست
inexpugnable	شکست نا پذیر
failures	شکست ورشکستگی
failures	شکست خورده
concedes	قبول شکست
conceded	قبول شکست
invincible	شکست ناپذیر
index of refraction	ضریب شکست
concede	قبول شکست
reflection	شکست نور
insuperability	شکست ناپذیری
lose	شکست خوردن
underdogs	سگ شکست خورده
underdog	سگ شکست خورده
fall flat <idiom>	شکست خوردن
cry uncle <idiom>	پذیرش شکست
come a cropper <idiom>	شکست خوردن
blow one's own horn <idiom>	شکست درچیزی
fracturable	قابل شکست
loses	شکست خوردن
letdowns	نومیدی شکست
angle of refraction	زاویه شکست
faults	شکست زمین
faulted	شکست زمین
fails	شکست خوردن
letdown	نومیدی شکست
fault	شکست زمین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com