English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
tailcoat کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
Other Matches
silk hat کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی
sou'wester کلاه مخصوص مواقع توفانی دریا
fire escapes پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
fire escape پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
dinner jackets لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jacket لباس مخصوص مهمانی رسمی
hoopskirt دامن وپیراهن فنری زنها دامن ژوپن
ephod جامه رسمی مخصوص کاهنان یهود
lapful به قور یک دامن انچه در یک دامن جاگیرد
On such ( these ) occasions . دراینگونه مواقع
sometimes بعضی مواقع
We would like to take this opportunity to … مواقع را مغتنم شمرده ...
stochastic دارای تغییردر مواقع مختلف
fire escape خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escapes خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
ahoy ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
index number مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
Emergeny exit . پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
dichogamic دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
returns گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
bill اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
lute گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
lutes گل یا سیمان مخصوص درزگیری وبتونه حلقه لاستیکی مخصوص دهانه بطری
writes وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
fog oil روغن مخصوص یا سوخت مخصوص دستگاههای تولیددود مصنوعی
typefaces مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
typeface مجموعه حروف در یک طرح مخصوص و وزن مخصوص
reviewing بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed بازدید رسمی یاسان رسمی
review بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary مامور رسمی مقام رسمی
officious نیمه رسمی شبهه رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
graphics کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند
brorher in law هم دامن
overskirt دامن رو
lapful یک دامن پر
chronicity دامن گیری
coatee دامن کوتاه
tablier پیش دامن
skirt دامن لباس
skirt دامن دوختن
skirted دامن لباس
skirted دامن دوختن
skirts دامن لباس
skirts دامن دوختن
crinoline دامن پف کردن
crinolines دامن پف کردن
lap دامن لباس
lapped دامن لباس
tutus دامن کوتاه
tutu دامن کوتاه
mini-skirts دامن کوتاه
mini-skirt دامن کوتاه
unchaste الوده دامن
shirttail دامن پیراهن
cutty sark دامن کوتاه
farthingale دامن پف کرده
lapfulof straw یک دامن کاه
cut away دامن گرد
cutaway دامن گرد
hobble skirt دامن تنگ
lapdog سگ دامن پرورده
lappet دامن اویز
farthingale دامن فنری
kilt دامن مردانه
lap dog سگ دامن پرورده
aprons پیش دامن
kilts دامن مردانه
apron پیش دامن
provoked دامن زدن برانگیختن
To add fuel to (fan) the flames. آتش را دامن زدن
to add fuel to fire آتش را دامن زدن
basque دامن کوتاه زنانه
provokes دامن زدن برانگیختن
provoke دامن زدن برانگیختن
exchange devaluation تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
panier لول ژوین زیر دامن
draggle tail دارای دامن کثیف والوده
cut away نیم تنه دامن گرد
to pour oil on the flame اتش خشم را دامن زدن
morning coat نیم تنه دامن گرد
morning coats نیم تنه دامن گرد
to pander to somebody [something] دامن زدن با کسی [چیزی]
To appeal (turn)to someone for help. دست به دامن کسی شدن
midi پیراهن زنانه با دامن متوسط
pannier لول ژوپن زیر دامن
panniers لول ژوپن زیر دامن
maxi پیراهن زنانه دامن بلند
register که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registers که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
tail coat جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
skirt دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirted دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirts دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
improver لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
dress improver لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to beg somebody for something دست به دامن کسی شدن [بخاطر چیزی]
to beg of somebody دست به دامن کسی شدن [بخاطر چیزی]
placket ژوپن یا زیر پوش زنانه چاک دامن
frock coat نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
frock coats نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
deleted کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
sporran چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
peplum نوعی ردا یانیم تنه زنانه دامن کوتاه
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
gremial پارچهای که اسقف هنگام اجرای برخی ایین هاروی دامن میاندازد
dispersal airfield فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
slacks دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slackest دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
slack دامن اویخته وشل لباس یا هر چیزاویخته وشل
dirndl نوعی دامن بلند با کمر بلند
aerospace projection operations عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
solemn رسمی
formmal رسمی
orthodox رسمی
formal رسمی
official رسمی
institutional رسمی
public submission مناقصه رسمی
pronouncement اعلامیه رسمی
officiously بطورغیر رسمی
insignia مدال رسمی
contracts under seal عقد رسمی
pronouncements اعلامیه رسمی
cognizance اخطار رسمی
extra official غیر رسمی
insignia نشان رسمی
asparagus مارچوبهء رسمی
position شغل رسمی
positioned شغل رسمی
careered دوره رسمی
solemn form طریقه رسمی
prothonotary سردفتراسناد رسمی
driss uniform لباس رسمی
prontonotary سردفتراسناد رسمی
dress uniform انیفرم رسمی
dress suit لباس رسمی شب
official عالیرتبه رسمی
careering دوره رسمی
semiofficial نیمه رسمی
semiformal نیمه رسمی
formal education اموزش رسمی
protest واخواست رسمی
semi officially بطورنیم رسمی
formal group گروه رسمی
semi official نیمه رسمی
career دوره رسمی
formal accountability ذیحسابی رسمی
smallage کرفس رسمی
protest اعتراض رسمی
official receiver اعتصاب رسمی
tuxedos لباس رسمی
throwaway غیر رسمی
official موثق و رسمی
tuxedo لباس رسمی
card-carrying عضو رسمی
vestment لباس رسمی
bank holidays تعطیلات رسمی
tux لباس رسمی
formalizing رسمی کردن
formalizes رسمی کردن
formalized رسمی کردن
formalize رسمی کردن
officiate مقام رسمی
stand on ceremony <idiom> رسمی بودن
free and easy <idiom> غیر رسمی
noting نامه رسمی
notes نامه رسمی
note نامه رسمی
unofficial غیر رسمی
Full dress. Formal dress. لباس رسمی
careers دوره رسمی
officiated مقام رسمی
formalising رسمی کردن
formalises رسمی کردن
informal غیر رسمی
officious غیر رسمی
officials مقامات رسمی
statute mile مایل رسمی
state religion مذهب رسمی
standard time زمان رسمی
audiences ملاقات رسمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com