Dictiornary-Farsi | کت قالب تنم بود ( کاملا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
Full phrase not found.

Full phrase Google translation result





Search result with all words

The coat fitted me like a glove .	کت قالب تنم بود ( کاملا" انداره بود )
Other Matches

basic type single tier formwork	قالب بندی نیمه لغزان با پایههای معادل ارتفاع قالب
imported	1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing	1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import	1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
plasticize	قالب پذیر کردن از قالب در اوردن
blow up	تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups	تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up	تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
compression molding process	فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
partitura	کاملا
sounds	کاملا
soundest	کاملا
root and branch	کاملا
in full	کاملا
in its entirety	کاملا
fully	کاملا
wholly	کاملا
quite	کاملا
intoto	کاملا
partitur	کاملا
richly	کاملا"
altogether	کاملا
sound	کاملا
sounded	کاملا
scot ant lot	کاملا
perfectly	کاملا"
stone deaf	کاملا کر
entirely	کاملا
thoroughly	کاملا"
jam-packed	کاملا پر
spanking	کاملا
spankings	کاملا
smack	کاملا
smacked	کاملا
smacks	کاملا
de-	کاملا
well <adv.>	کاملا
whole hog	کاملا
to a t	کاملا
to a turn	کاملا
to perfection	کاملا
to the full	کاملا
open and shut	کاملا
thru	کاملا
sopping	کاملا
totally	کاملا
to the quick	کاملا
open-and-shut	کاملا
exactly	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
absolutely	کاملا"
utterly	کاملا
brand new	کاملا نو
egregiously	کاملا
absolutely dry	کاملا
completely <adv.>	کاملا
purely	کاملا"
comprehensive <adv.>	کاملا
teetotally	کاملا
hand and foot	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
replete	کاملا پر
absolutely <adv.>	کاملا
all around	کاملا
air dry	کاملا خشک
kaput	کاملا شک ست خورده
wide-awake	کاملا بیدار
armed to the teeth	کاملا` مسلح
fully automatic	کاملا" خودکار
broad a wake	کاملا بیدار
stone broke	کاملا ورشکست
stone blind	کاملا کور
wide awake	کاملا بیدار
zonked	کاملا خسته
due	درست کاملا"
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
dead center <idiom>	کاملا وسط
four-square	کاملا مربع
chock-a-block	کاملا کشیده
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
chock-a-block	کاملا افراشته
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
outright	کاملا بیدرنگ
outrightly	کاملا بیدرنگ
bang on	کاملا درستوصحیح
dead even	کاملا مساوی
perfectly elastic	کاملا با کشش
close up	کاملا افراشته
close-up	کاملا افراشته
for all the world like	کاملا` شبیه
fitting allowance	کاملا" اندازه
close-ups	کاملا افراشته
evolute	کاملا روییده
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
absolute dry	کاملا" خشک
full blown	کاملا افراشته
full duplex	کاملا دو رشتهای
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
span new	کاملا تازه
heavily armed	کاملا مسلح
identical	کاملا" برابر
point device	کاملا راست
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
full duplex	کاملا" دو رشتهای
inextenso	کاملا بلند
down to the ground	ازهرحیث کاملا
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
he is the very moral	کاملا مانند است به
widest	پرت کاملا باز
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
utters	باعلی درجه کاملا
uttered	باعلی درجه کاملا
utter	باعلی درجه کاملا
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
absorb	کاملا فرو بردن
routed	کاملا شکست دادن
rout	کاملا شکست دادن
routs	کاملا شکست دادن
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
wide	پرت کاملا باز
wider	پرت کاملا باز
wear out	کاملا خسته کردن
through	از اغاز تا انتها کاملا
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
smashup	کاملا خرد شده
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
to wreck	کاملا خراب کردن
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
engrossed	کاملا اشغال شده
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
well-done steak	استیک کاملا پخته
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
perfects	کاملا درست و بدون غلط
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
perfect	کاملا درست و بدون غلط
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
An ice – cube .	یک قالب یخ
forme	قالب