English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 66 (5 milliseconds)
English Persian
polygon of forces کثیرالاضلاع نیروها
Other Matches
force tabs نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
multilateral کثیرالاضلاع
polygons کثیرالاضلاع
polygon کثیرالاضلاع
skew polygon کثیرالاضلاع نامنظم
polygon چند ضلعی کثیرالاضلاع
polygons چند ضلعی کثیرالاضلاع
regular solid کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
exterior angle زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
triangle of forces مثلث نیروها
triangle of forces سه گوشه نیروها
attrition فرسایش نیروها
all arms کلیه نیروها
composition of forces ترکیب نیروها
distribution of forces تقسیم نیروها
polygon of forces بس گوشه نیروها
resolution of forces تجزیه نیروها
distribution of forces واگذاری نیروها
dynamics مجموعه نیروها
system of forces دستگاه نیروها
funicular زنجیر نیروها
funicular بس گوشه نیروها
funiculars زنجیر نیروها
funiculars بس گوشه نیروها
entireforce تمام قوا یا نیروها
commitment به کاربردن نیروها اجرا
parallelogram of forces متوازی الاضلاع نیروها
main attack تلاش اصلی نیروها
main effort تلاش اصلی نیروها
mobilization exercise تمرین بسیج نیروها
redeployment دوباره مستقرکردن نیروها
redistribution of force تقسیم مجدد نیروها
statics دانش پایداری نیروها
commitments به کاربردن نیروها اجرا
committed بکار بردن نیروها
commits بکار بردن نیروها
total mobilization بسیج کامل نیروها
allotments واگذارسهمیه تخصیص نیروها
committing بکار بردن نیروها
allotment واگذارسهمیه تخصیص نیروها
commit بکار بردن نیروها
port of debarkation بندرپیاده شدن کالا یا نیروها
build up نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up نیروی کمکی تقویت نیروها
build-ups نیروی کمکی تقویت نیروها
landing forces نیروها پیاده شونده به ساحل
build up بالا بردن توان رزمی نیروها
build-up بالا بردن توان رزمی نیروها
employment کاربرد نیروها یا جنگ افزارها استفاده از
mechanical powers نیروها یا عوامل مکانیکی ماشینهای ساده
build-ups بالا بردن توان رزمی نیروها
ingross تحریر کردن جمع اوری نیروها
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer berth دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
pantheism فرضیهای که خدا را مرکب ازکلیه نیروها و پدیدههای طبیعی میداند
aerodynamics شاخهای از علوم در موردتولید نیروها در اثر حرکت سطوح و اشکال مختلف درهوا یا سایر گازها
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
mobilization reserves ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
deployment operating base پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com