Total search result: 203 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
pure |
کدی که در حین اجرا خود را تغییر ندهد |
purer |
کدی که در حین اجرا خود را تغییر ندهد |
purest |
کدی که در حین اجرا خود را تغییر ندهد |
|
|
Other Matches |
|
fixes |
برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود |
fix |
برنامه کامپیوتری که تغییر نمیکند و به صورت خودکار اجرا میشود |
users |
یکی از دو حالت ممکن برا ی اجرا برنامه چندرسانهای ولی عدم تغییر آن |
user |
یکی از دو حالت ممکن برا ی اجرا برنامه چندرسانهای ولی عدم تغییر آن |
presumptive instruction |
دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد |
dry nurse |
پرستاری که به بچه شیر ندهد |
batch |
این دستورات اجرا می شوند و آنچه کاربر در آنها تغییر میدهد نیز ضبط میشود |
batches |
این دستورات اجرا می شوند و آنچه کاربر در آنها تغییر میدهد نیز ضبط میشود |
to deafen a wall |
دیوار راطوری ساختن که صدارا انتقال ندهد |
basics |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
basic |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
effective |
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود |
standard |
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش |
standards |
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش |
asynchronous |
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند |
simplest |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simpler |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simple |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
end strings |
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان |
unclocked |
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت |
transition |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
transitions |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
hangover |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
hangovers |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
income effect |
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها |
vary |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
varies |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
plastic |
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر |
run |
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد |
runs |
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد |
operation |
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد |
variable area nozzle |
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند |
changes |
تغییر کردن تغییر دادن |
change over |
تغییر روش تغییر رویه |
change |
تغییر کردن تغییر دادن |
changed |
تغییر کردن تغییر دادن |
changing |
تغییر کردن تغییر دادن |
fm |
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation |
cycles |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycled |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycle |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
counter march |
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
angular travel |
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان |
gradient circuit |
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین |
client side |
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است |
non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
fulfilment |
اجرا |
feasance |
اجرا |
exercize |
اجرا |
ministration |
اجرا |
administration |
اجرا |
executes |
اجرا |
run |
اجرا |
administrations |
اجرا |
implementation |
اجرا |
runs |
اجرا |
implementation |
اجرا |
applications |
اجرا |
application |
اجرا |
effecting |
اجرا |
executed |
اجرا |
performance |
اجرا |
performances |
اجرا |
execute |
اجرا |
effect |
اجرا |
accomplishment |
اجرا |
effected |
اجرا |
execution |
اجرا |
operation |
به اجرا |
completion |
اجرا |
executing |
اجرا |
practising |
اجرا کردن |
effected |
اجرا کردن |
effect |
اجرا کردن |
non execution |
عدم اجرا |
inexecution |
عدم اجرا |
executive officen |
گماشته اجرا |
enforcing |
به اجرا دراوردن |
enforcing |
اجرا کردن |
enforce |
اجرا کردن |
enforce |
به اجرا دراوردن |
enforced |
اجرا کردن |
enforced |
به اجرا دراوردن |
enforces |
اجرا کردن |
enforces |
به اجرا دراوردن |
bring into being |
اجرا کردن |
perform |
اجرا کردن |
performed |
اجرا کردن |
execute |
اجرا کردن |
performs |
اجرا کردن |
carry out |
اجرا کردن |
inexecutable |
اجرا نشدنی |
accomplish |
اجرا کردن |
put into practice |
اجرا کردن |
to put in practice |
اجرا کردن |
fieri facias |
حکم اجرا |
executory |
قابل اجرا |
put into effect |
اجرا کردن |
conducts |
اجرا کردن |
fulfit |
اجرا کردن |
make a reality |
اجرا کردن |
fulfill [American] |
اجرا کردن |
bring inbeing |
اجرا کردن |
practises |
اجرا کردن |
put in practice |
اجرا کردن |
executes |
زمان اجرا |
executes |
اجرا کردن |
feasibility |
امکان اجرا |
conduct |
اجرا کردن |
conducted |
اجرا کردن |
conducting |
اجرا کردن |
executed |
زمان اجرا |
executed |
حلقه اجرا |
up |
اجرا یا کارکردن |
executing |
زمان اجرا |
executing |
حلقه اجرا |
sergeant at arms |
مامور اجرا |
executing |
اجرا کردن |
run time |
زمان اجرا |
run manual |
راهنمای اجرا |
run book |
دفتر اجرا |
upping |
اجرا یا کارکردن |
upped |
اجرا یا کارکردن |
execute |
اجرا کردن |
administration |
اجرا الغاء |
bailiffs |
مامور اجرا |
non performance |
عدم اجرا |
mode of execution |
طرز اجرا |
bailiff |
مامور اجرا |
deliver |
اجرا کردن |
delivers |
اجرا کردن |
load and go |
بارکنش و اجرا |
lictor |
مامور اجرا |
practicing |
اجرا کردن |
effecting |
اجرا کردن |
administration |
اجرا کردن |
administrations |
اجرا الغاء |
executed |
اجرا کردن |
execute |
زمان اجرا |
execute |
حلقه اجرا |
sergeant |
مامور اجرا |
sergeants |
مامور اجرا |
exercises |
اجرا کردن |
exercised |
اجرا کردن |
exercise |
اجرا کردن |
administrations |
اجرا کردن |
practise |
اجرا کردن |
executive bailiff |
مامور اجرا |
accomplisher |
اجرا کننده |
usable <adj.> |
قابل اجرا |
implements |
اجرا کردن |
implementing |
اجرا کردن |
suitable <adj.> |
قابل اجرا |
applicable <adj.> |
قابل اجرا |
implemented |
اجرا کردن |
useful <adj.> |
قابل اجرا |
utilisable [British] <adj.> |
قابل اجرا |
executors |
مامور اجرا |
executor |
مامور اجرا |
utilizable <adj.> |
قابل اجرا |
unfulfilled |
اجرا نشده |
accomplishable |
قابل اجرا |
implement |
اجرا کردن |
assemble and go |
همگذاری و اجرا |
bumbailiff |
مامور اجرا |
makable <adj.> |
قابل اجرا |
practice |
طرز اجرا |
practicable <adj.> |
اجرا شدنی |
possible [doable, feasible] <adj.> |
اجرا شدنی |
manageable <adj.> |
اجرا شدنی |
effective date |
تاریخ اجرا |
makeable <adj.> |
اجرا شدنی |
makable <adj.> |
اجرا پذیر |
carry into effect |
اجرا کردن |
carry into execution |
اجرا کردن |
carry out |
اجرا کردن |
inapplicable |
اجرا نشدنی |
enforceable |
قابل اجرا |
executes |
حلقه اجرا |
compile and go |
همگردانی و اجرا |
makable [spv. makeable] <adj.> |
اجرا شدنی |
usefulness |
قابلیت اجرا |
purposeful <adj.> |
اجرا شدنی |
purpose-built <adj.> |
اجرا شدنی |
proper <adj.> |
اجرا شدنی |
sanctioned |
ضمانت اجرا |
practical <adj.> |
اجرا شدنی |
functional <adj.> |
اجرا شدنی |
convenient <adj.> |
اجرا شدنی |
appropriate [for an occasion] <adj.> |
اجرا شدنی |
purposive <adj.> |
اجرا شدنی |
suitable <adj.> |
اجرا شدنی |
usability |
قابلیت اجرا |
availability |
قابلیت اجرا |
application [applicability] |
قابلیت اجرا |
applicability |
قابلیت اجرا |
sanction |
ضمانت اجرا |
utilitarian [useful] <adj.> |
اجرا شدنی |
useful <adj.> |
اجرا شدنی |