Dictiornary-Farsi | کربن ثابت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
carbon fixed	کربن ثابت


Other Matches

decarburizing	گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
invar	کربن
carbon	کربن
radiocarbon	کربن 41
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
decarburization	کربن گیری
decarburize	کربن گرفتن
radiocarbon	کربن پرتوزا
carbon holder	پایه کربن
carbon dioxide	دی اکسید کربن
tertiary carbon	کربن 3 درجه
primary carbon	کربن 1 درجه
recarburizer	کربن دهنده
carbon monoxide	منواکسید کربن
secondary carbon	کربن 2 درجه
acetylenic carbon	کربن استیلنی
anomeric carbon	کربن انومری
asymmetric carbon	کربن بی تقارن
carbon free	کربن ازاد
cabonic	حاصل از کربن
carbonize	کربن سازی
carburization	ترکیب با کربن
carbinol carbon	کربن کربینول
active carbon	کربن فعال
carbon deposite	لایه کربن
carbon cycle	سیکل کربن
carbonaceous	کربن دار
high carbon steel	فولادی با میزان کربن 5/0%تا 50/1%
ultra high carbon steels	فولادهای فرا- پر- کربن
carbonate	بصورت کربن دراوردن
high carbon steel	فولاد با کربن زیاد
recarburize	کربن گیری مجدد
carbureted steel	پولاد کربن دار
secondary carbon	کربن نوع دوم
carbon arc welding	جوشکاری با جرقه کربن
CFC	مخفف کلروفلورو کربن
carboning a lamp	کربن گذاری لامپ
CFCs	مخفف کلروفلورو کربن
primary carbon	کربن نوع اول
iron carbon diagram	نمودار اهن- کربن
surface decarburization	کربن گیری سطحی
iron carbon alloy	الیاژ اهن و کربن
activated carbon	کربن فعال شده
crater in positive carbon	گودی کربن مثبت
cored carbon	کربن هسته دار
tertiary carbon	کربن نوع سوم
plain carbon steel	فولاد کربن غیرالیاژی
activated charcoal	کربن فعال شده
hydro carbon	ترکیب هیدروژن و کربن
arc lamp carbon	کربن لامپ قوسی
carbon arc lead burning	جوش سرب با جرقه کربن
carbide	ترکیبی از کربن و چند عنصرفلزی
hypercapnia	افزایش کربن اکسید در خون
ingot iron o.steel	فولاد کربن گیری شده
ethylene	هیدرو کربن اشباع نشده
carbon arcwelding	جوش قوسی بوسیله کربن
carbohydrate	ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن
carbohydrates	ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
dry ice	یخی که از جامدکردن اکسید دو کربن بدست میاید
gutta percha	هیدرو کربن صمغ گیاهی درختان مختلف
anthracite	زغال سنگ نسبتا خالص که حاوی تاحدود 59% کربن میباشد
to trap something [e.g. carbon dioxide]	چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
nitralloy	قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
hyperventilation	تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
carbon tracking	باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
carbon steel	فولاد کربن یا فولاد سخت
Fustat rug	فرش فسطاط [فرش فسطاط پس از آزمایش کربن قدیمی ترین فرش دنیا بعد از پازیریک شناخته شده و به قرن هفدهم میلادی نسبت داده می شود.]
leger or ledger	ثابت
immovable	ثابت
loyal	ثابت
resolute	ثابت
constants	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
fix	ثابت
fiducial	ثابت
changeless	ثابت
fixes	ثابت
incommutable	ثابت
inalterable	ثابت
sustain	ثابت
sustained	ثابت
sustains	ثابت
disputeless	ثابت
fixing	ثابت
constant	ثابت
settled	ثابت
hard and fast	ثابت
standstill	ثابت
truest	ثابت
indelible	ثابت
unshaken	ثابت
equable	ثابت
stationary	ثابت
solid	ثابت
solids	ثابت
patting	ثابت
thetic	ثابت
thetical	ثابت
pegged	ثابت
static	ثابت
permanent	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
stables	ثابت
firmer	ثابت
true	ثابت
truer	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
stable	ثابت
rugged	ثابت
fixed	ثابت
steady	ثابت
invariable	ثابت
established	ثابت
steadying	ثابت
steadiest	ثابت
steadied	ثابت
specifics	ثابت
specific	ثابت
steadies	ثابت
firmest	ثابت
firms	ثابت
pat	ثابت
firm	ثابت
steadier	ثابت تر
pats	ثابت
patted	ثابت
fixed area	ناحیه ثابت
velocity constant	ثابت سرعت
fixed jaw	اهرم ثابت
fixed ammunition	مهمات ثابت
unset	ثابت نشده
firm offer	پیشنهاد ثابت
fixed disk	دیسک ثابت
fixed assets	داراییهای ثابت
figurative constant	ثابت تلویحی
velocity factor	ثابت سرعت
fixed asset	دارائی ثابت
fixed echo	اکوی ثابت
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed capital	سرمایه ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
weiss constant	ثابت وایس
fixed budget	بودجه ثابت
vindicatory	ثابت کردنی
fixed casement	قاب ثابت
fixed costs	هزینههای ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
fixed beam	تیر ثابت
fixed assets	دارائیهای ثابت
sitting duck <idiom>	هدف ثابت
field constant	ثابت میدان
constant return	بازده ثابت
constant pressure	فشار ثابت
constant power	توان ثابت
constant of motion	ثابت حرکت
constant luminance	روشنایی ثابت
constant factors	عوامل ثابت
constant error	خطای ثابت
constant current	شدت ثابت
constant cost	قیمت ثابت
constant capital	سرمایه ثابت
conservative flux	شاره ثابت
clinch knot	گره ثابت
constant speed	سرعت ثابت
constatnt	مقدار ثابت
equilibrium constant	ثابت تعادل
electric constant	ثابت الکتریکی
constant voltage	ولتاژ ثابت
dissociation constant	ثابت تفکیک
disintegration constant	ثابت تلاشی
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
decay constant	ثابت تباهی
fixed round	فشنگ ثابت
curie constant	ثابت کوری
newton constant	ثابت نیوتون
dead-light	پنجره ثابت
costant load	بار ثابت
flanking window	نورگیر ثابت
instability constant	ثابت ناپایداری
on costs	هزنههای ثابت
permanent shuttering	قالب ثابت
permanent way	مسیر ثابت
permittivity	ثابت دی الکتریک
steady state	حالت ثابت
planck's constant	ثابت پلانک
premanent way	خط ثابت خط دائمی