English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
pontoon کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
pontoons کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
Other Matches
token bus network EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
midship میان کشتی یا کرجی وسطکشتی یا کرجی
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
multiprocessing system سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
wading crossing عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
MMU مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
companding دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
barque کرجی
barquentine کرجی
crabber کرجی
barges کرجی
barged کرجی
barge کرجی
hoy کرجی
towing boat کرجی
small craft کرجی ها
cockboat کرجی کوچک
cockle shell کرجی کوچک
pug کرجی بان
dingey کرجی پارویی
pugs کرجی بان
praam کرجی ته پهن
oarsmanship کرجی رانی
davit کرجی بلندکن
penteconter کرجی 05پارویی
flyboat کرجی تندرو
long boat کرجی بزرگ
falt کرجی ته پهن
dragboat کرجی لاروب
drag boat کرجی لاروب
pleasure boat کرجی تفرجی
life boat کرجی نجات
row boat کرجی پارویی
pair oar کرجی دو پارویی
shallop کرجی پارویی
singlisticker کرجی شراعی
boatman کرجی بان
rower کرجی ران
cutters نوعی کرجی
rowers کرجی ران
bargeman کرجی بان
trawler کرجی ماهیگیری
bargee کرجی بان
gondoliers کرجی بان
trawlers کرجی ماهیگیری
cutter نوعی کرجی
landing craft کرجی ساحلی
ferryman کرجی بان
sloop of war کرجی جنگی
steam boat کرجی بخار
cock boat کرجی کوچک
gondolier کرجی بان
caique کرجی که دربوسفوربکارمیرود
fosher boat کرجی ماهی گیری
hackney boat کرجی یاکشتی کرایهای
keelboatman کرجی بان رودخانه
regatta مسابقه کرجی رانی
regattas مسابقه کرجی رانی
motor launch قایق موتوری کرجی
gondoliers راننده کرجی ونیزی
gondolier راننده کرجی ونیزی
sloop کرجی یک دگلی قدیمی
fishing boat کرجی ماهی گیری
flag boat کرجی نشان دار
barcarolle سرود کرجی بان
dory کرجی ته پهن ماهیگیری
tugboat کرجی یا کشتی یدک کش
bumboat کرجی سورسات فروش
praam کرجی یا پارویی اسکاندیناوی
skiff کرجی پارویی کوچک
flag boat کرجی پرچم دار
barcarole سرود کرجی بان
packet boat کرجی پستی کشتی مسافربر
fishermen صیاد ماهی کرجی ماهیگیری
fisherman صیاد ماهی کرجی ماهیگیری
puntist راننده کرجی نام دارد
pitpan یکجور کرجی دراز و ته پهن
fisher جانور ماهیخوار کرجی ماهیگیری
boats کرجی هرچیزی شبیه قایق
fly boat کرجی تندروکه درترعه هابکارمیرود
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
galliot کرجی باری یا ماهی گیری
dumb barge کرجی بی بادبان یابی موتور
boat کرجی هرچیزی شبیه قایق
inboard engined boat کرجی که موتورش در میان انست
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
gigs نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
gig نوعی کرجی پارویی یابادبانی نیزه
carvel کشتی کوچک سریع السیر کرجی
galiot کرجی باری یاماهی گیری هلندی
yachts کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
speedboat کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
speedboats کرجی یا قایق موتوری سریع السیر
pontoar نوعی کرجی برای پل بندی کلک
yacht کرجی بادی یا بخاری مخصوص تفرج
long boat بزرگترین کرجی که وابسته بکشتی بازرگانی است
an outboard engine boat کرجی ای که موتور ان دربیرون ان واقع شده است
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
paddle boat کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
paddle boats کرجی بخاری که با چرح پره دار رانده میشود
nuggar بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود
he stroked درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
from ازروی
constantly ازروی ثبات
huffily ازروی زودرنجی
grammatically ازروی دستور
by i ازروی ندانستگی
shabbily ازروی پستی
by the book ازروی کتاب
pettishly ازروی کج خلقی
querulousy ازروی کج خلقی
finically ازروی وسواس
discontentedly ازروی نارضایتی
excursively ازروی بی ترتیبی
to get off برخاستن ازروی
flatulently ازروی نفخ
stupidly ازروی نادانی
perfidiously ازروی خیانت
frivolously ازروی نادانی
inefficiently ازروی بی کفایتی
antagonistically ازروی رقابت
fractiously ازروی کج خلقی
basely ازروی پستی
distractedly ازروی گیجی
floutingly ازروی اهانت
floutingly ازروی استهزاء
blamelessly ازروی بی گناهی
flightily ازروی بوالهوسی
blunderingly ازروی اشتباه
inefficiently ازروی بی عرضگی
huffily ازروی کج خلقی
fatuously ازروی بیشعوری
distastefully ازروی بی رغبتی
dissolutely ازروی هرزگی
disobilgingly ازروی نامهربانی
contumaciously ازروی سرکشی
disingenuously ازروی تزویر
dishonorable ازروی بی شرمی
disgustedly ازروی بیزاری
corruptly ازروی تباهی
politicly ازروی مصلحت
deridingly ازروی ریشخند
powerlessly ازروی ضعف
crookedly ازروی نادرستی
profligately ازروی هرزگی
dizzily ازروی گیجی
contextually ازروی قراین
doubliy ازروی تزویر
circumspectly ازروی احتیاط
facetiously ازروی شوخی
experientially ازروی تجربه
discursively ازروی استدلال
evadingly ازروی تجاهل
equivocally ازروی ایهام
enterprisingly ازروی توکل
submissively ازروی فروتنی
emulously ازروی هم چشمی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
egotistically ازروی خودبینی
considerately ازروی ملاحظه
constrainedly ازروی اجبار
purposelessly ازروی بی مقصودی
flatulently ازروی لاف
open mindldly ازروی بی تعصبی
insesately ازروی بی عاطفگی
insesately ازروی بیحسی
inquisitively ازروی کنجکاوی
courageously ازروی جرات
glaringly ازروی خودنمائی
brotherly ازروی دوستی
inexactly ازروی بی دقتی
dissolute ازروی هرزگی
flippantly ازروی سبکی
childishly ازروی بچگی
indelicately ازروی بی نزاکتی
indecisively ازروی دو دلی
indecently ازروی بی شرمی
irritably ازروی تندمزاجی
irritably ازروی تندی
irefully ازروی تندی
obedienlv ازروی فرمانبرداری
impatiently ازروی ناشکیبایی
impatiently ازروی بی صبری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com