English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
drawn butter کره اب کرده وامیخته با ارد
Other Matches
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
unconsciously غش کرده
infusions دم کرده
turgid <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
puffy <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
puff pastry پف کرده
souffle پف کرده
infusion دم کرده
soufflTs پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
gelid یخ کرده
bloat پف کرده
off the trail پی گم کرده
unconscious غش کرده
beastby کرده
bouffant پف کرده
ghee کره اب کرده
iced ppa خنک کرده
protuberant باد کرده
whey شیرچرخ کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
began شروع کرده
ghi کره اب کرده
picked پاک کرده
chose انتخاب کرده
refined تمیز کرده
in flower شکوفه کرده
self taught تحصیل کرده
bunged up باد کرده
overage کم رشد کرده
indrawn جذب کرده
deep-rooted ریشه کرده
off the track ازخط پی گم کرده
painted رنگ کرده
nodular ورم کرده
let it be done کرده شود
it is very easily done کرده میشود
inwrought از تو کار کرده
intumescent اماس کرده
blown ورم کرده
begotten تولید کرده
farcie دلمه کرده
grown رشد کرده
clarified صاف کرده
farci دلمه کرده
enrooted ریشه کرده
beheld مشاهده کرده
pulled خشک کرده
distent ورم کرده
deep rooted ریشه کرده
strained صاف کرده
smoothfaced صاف کرده
blubbery ورم کرده
baggily بطورباد کرده
bendon نیت کرده
farthingale دامن پف کرده
fecit درست کرده
swollen اماس کرده
fled فرار کرده
purified پاک کرده
iced خنک کرده
risen طلوع کرده
fucate رنگ کرده
educated تحصیل کرده
fubsy قوز کرده
fretty اماس کرده
rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
mistaken اشتباه کرده
sawn اره کرده
billowy باد کرده
testate وصیت کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
gets کسب کرده
get کسب کرده
shots اصابت کرده
I have a flat [tire] . من پنچر کرده ام.
puffy <adj.> باد کرده
decorated زینت کرده
shot اصابت کرده
grown-up رشد کرده
puffed <adj.> باد کرده
puffed out <adj.> باد کرده
tumid <adj.> باد کرده
getting کسب کرده
puffed <adj.> ورم کرده
puffy <adj.> ورم کرده
tumid <adj.> ورم کرده
grown-ups رشد کرده
turgid <adj.> ورم کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
inveterate ریشه کرده
carpeted فرش کرده
hidden پنهان کرده
wedded ازدواج کرده
turgid <adj.> باد کرده
tumid اماس کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
fried سرخ کرده
swollen ورم کرده
puffy <adj.> آماس کرده
they have done their work را کرده اند
tumescent ورم کرده
full grown رشدکامل کرده
tumid <adj.> آماس کرده
full-grown رشدکامل کرده
unruffled ارام کرده
turgid <adj.> آماس کرده
puffed <adj.> آماس کرده
knotted ازدحام کرده
airless گرفته یا دم کرده
tinned قوطی کرده
intumescent باد کرده
warm infusion چیز دم کرده
ventricular باد کرده
restrained لگام کرده
cursed with porerty نفرین کرده به گدایی
dried fruit میوه خشک کرده
broiled meat گوشت سرخ کرده
cowslip tea گل گاو زبان دم کرده
ranker افسر سربازی کرده
cecils قیمه سرخ کرده
clerisy طبقه تحصیل کرده
fresco a wall دیوار سفید کرده را
de- کرده را خنثی کردن
you are mistaken اشتباه کرده اید
magdalen or lene فاحشه توبه کرده
newlywed تازه ازدواج کرده
turgescent باد کرده پرطمطراق
tumid ورم کرده متورم
trigmous سه بار عروسی کرده
saute در روغن سرخ کرده
school drop out ترک تحصیل کرده
shaveling ادم اصلاح کرده
they are on strike اعتصاب کرده اند
stum اب انگورتازه درخم کرده
married عروسی کرده متاهل
i am f.caught عجب گیری کرده ام
The door is jammed. در گیر کرده است.
hidden information اطلاعات پنهان کرده
a fried sausage یک سوسیس سرخ کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
grenadine مرغ دلمه کرده
Now you are picking on me. حالادیگر به من بند کرده ای
the tribes are all up طغیان کرده اند
begun شروع کرده یا شده
frying گوشت سرخ کرده
tumescent اماس کرده اماسیده
self educated پیش خودتحصیل کرده
foreseen پیش بینی کرده
angrier ورم کرده دژم
angriest ورم کرده دژم
angry ورم کرده دژم
self-educated پیش خودتحصیل کرده
borne تحمل کرده یاشده
forgotten فراموش کرده یا شده
neutralized بیطرف کرده شده
fry گوشت سرخ کرده
made up مصنوعی بزک کرده
ingrained دیرینه ریشه کرده
fries گوشت سرخ کرده
cultured مهذب تحصیل کرده
made-up مصنوعی بزک کرده
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
I'm tired of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
no pay nowork پول ندهندکار هم کرده نمیشود
he was inured to drudgery بجان کنی خو کرده بود
I'm sick of it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
neutralized states دول بیطرف کرده شده
I'm fed up with it. <idiom> من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
melba toast نان سرخ کرده وبرشته
i have served in the navy در نیروی دریایی خدمت کرده ام
i own to having done it اقرار دارم که ان کار را کرده ام
it is f. wrought کارفریف روی ان کرده اند
i was in an awkword p بد جوری گیر کرده بودم
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
well worn زیاد کار کرده کهنه
well-worn زیاد کار کرده کهنه
chips سیب زمینی سرخ کرده
chip سیب زمینی سرخ کرده
contend مخالفت کرده با رقابت کردن
French fries سیب زمینی سرخ کرده
You have rubbed your coat against some wet paint . کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
puff pastry شیرینی دارای خامهی پف کرده
Our car was stuck in the اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Her Face has swollen. صورتش باد (ورم ) کرده
It is preying on my mind. خیالم را ناراحت کرده است
Have you had a blowle movement today ? شکمتان امروز کار کرده ؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com