English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
Other Matches
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
claver پشت سرکسی پچ پچ کردن
laugh one out of a habit با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
backward به پشت ازپشت
backwards ازپشت وارونه
back sacrifice throw افکندن حریف ازپشت
backhand cast انداختن قلاب ماهیگیری ازپشت دست
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
maimed کسیرا معیوب کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
maims کسیرا معیوب کردن
maim کسیرا معیوب کردن
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to bonnet a person کلاه سرکسی گذاشتن
outfoxing کلاه سرکسی گذاشتن
outfoxes کلاه سرکسی گذاشتن
outfox کلاه سرکسی گذاشتن
outfoxed کلاه سرکسی گذاشتن
take for a ride <idiom> سرکسی کلاه گذاشتن
palm off <idiom> سرکسی کلاه گذاشتن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to break into a run شروع کردن به دویدن
to start شروع کردن به دویدن
backbite پشت سرکسی سخن گفتن
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
to give one a kick کسیرا
fabricate درست کردن
fabricating درست کردن
fix up درست کردن
shapes درست کردن
to cleanvp درست کردن
weave درست کردن
to riven laths یا درست کردن
weaves درست کردن
to put to rights درست کردن
shape درست کردن
to erect into درست کردن از
concoct درست کردن
to fix up درست کردن
to get up درست کردن
concocts درست کردن
manufactures درست کردن
to put in to shape درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
manufactured درست کردن
manufacture درست کردن
fabricates درست کردن
indite درست کردن
fabricated درست کردن
set in order درست کردن
correct درست کردن
buildings درست کردن
trim درست کردن
adapt درست کردن
trimmest درست کردن
to set درست کردن
trims درست کردن
correcting درست کردن
builds درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
makes درست کردن
corrects درست کردن
make up درست کردن
build درست کردن
fashions درست کردن
cleaned درست کردن
gullies درست کردن
cleanest درست کردن
fettle درست کردن
cleans درست کردن
make درست کردن
gully درست کردن
to sct aright درست کردن
fashion درست کردن
fashioned درست کردن
redd درست کردن
gulleys درست کردن
clean درست کردن
fashioning درست کردن
set right درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
to do one right حق کسیرا دادن
to know a person کسیرا شناختن
to face any one down کسیرا ازروبردن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to toss up زود درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
to make something چیزی را درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
image erection درست کردن تصویر
ponds حوض درست کردن
scrambled املت درست کردن
blow down بافوت درست کردن
scrambles املت درست کردن
scrambling املت درست کردن
scramble املت درست کردن
die sink خزینه درست کردن
dresses درست کردن لباس
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
pond حوض درست کردن
hedges خاربست درست کردن
dress درست کردن لباس
strike off بی زحمت درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
manipulate با استادی درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
manipulate با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
exacts تحمیل کردن بر درست
teams دسته درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
railroads پاپوش درست کردن
team دسته درست کردن
manipulates با دست درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
hedge خاربست درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com