English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
English Persian
to give one a shove off کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
Search result with all words
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
Other Matches
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to give one a kick کسیرا
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to do one right حق کسیرا دادن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to face any one down کسیرا ازروبردن
to know a person کسیرا شناختن
toincrease any one's salary مواجب کسیرا افزودن
to take the p of a person طرف کسیرا گرفتن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
maimed کسیرا معیوب کردن
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
maiming کسیرا معیوب کردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to give one the lie کسیرا بدروغ کویی
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
maim کسیرا معیوب کردن
maims کسیرا معیوب کردن
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to sel a person a pup کلاه کسیرا برداشتن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to propose a person سلامتی کسیرا گفتن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
to sorrow for any one غصه کسیرا خوردن
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to buy out anyone سهم یا کسب کسیرا خریدن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to i.a person for his actions کسیرا ازمسئولیت قانونی دربرابر کرده هایش رهاکردن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
let down پایین انداختن انداختن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
omit انداختن
hurled انداختن
flinging انداختن
spilled or spilt انداختن
spill انداختن
spilled انداختن
spilling انداختن
fling انداختن
souse انداختن
omitting انداختن
blobs لک انداختن
hitch انداختن
flings انداختن
hitched انداختن
omits انداختن
omitted انداختن
hurl انداختن
hitching انداختن
blob لک انداختن
hitches انداختن
spills انداختن
fells انداختن
throws انداختن
throwing انداختن
throw انداختن
to let fall انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to fire off a postcard انداختن
to leave out انداختن
to let drop انداختن
felling انداختن
felled انداختن
to skips over انداختن
slings انداختن
slinging انداختن
sling انداختن
hurls انداختن
thrusts انداختن
thrust انداختن
fell انداختن
to hew down انداختن
to draw lots انداختن
deletes انداختن
string زه انداختن به
stagger از پا انداختن
relegated انداختن
relegate انداختن
to play a searchlight انداختن
benite به شب انداختن
overthrows بر انداختن
hewn انداختن
overthrown بر انداختن
brush finish خط انداختن
lay away انداختن
relegates انداختن
prostrate از پا انداختن
leave out انداختن
pilling تل انداختن
let fall انداختن
deleting انداختن
launched به اب انداختن
deleted انداختن
floriate گل انداختن در
delete انداختن
launches به اب انداختن
launch به اب انداختن
relegating انداختن
to pick off تک تک انداختن
overthrowing بر انداختن
hews انداختن
hewing انداختن
hewed انداختن
hew انداختن
overthrew بر انداختن
deracination بر انداختن
lines خط انداختن در
line خط انداختن در
rut خط انداختن
launching به اب انداختن
ruts خط انداختن
thrusting انداختن
run home جا انداختن
lash vt انداختن
bottoms ته انداختن
jaculate انداختن
to put back پس انداختن
emplace جا انداختن
bottom ته انداختن
overthrow بر انداختن
retroject پس انداختن
trigger راه انداختن
endanger به مخاطره انداختن
depresses ازارزش انداختن
Put the cat among the pigeon ولوله راه انداختن
defers عقب انداختن
ensnaring بدام انداختن
depress ازارزش انداختن
deferring عقب انداختن
sired نیا پس انداختن
endangers به مخاطره انداختن
endangering به مخاطره انداختن
sires نیا پس انداختن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com