Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
obituarian
کسیکه در گذشتهای تازه راباشرح حال درگذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
Other Matches
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
proselyte
کسیکه تازه بدینی واردشود
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
the departed
درگذشتگان
the deceased
درگذشتگان
city editor
نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
journalese
بزرگ جلوه دادن مطالب درروزنامه نگاری
newsworthy
قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
advertiser
اعلان کننده اعلان
advertisers
اعلان کننده اعلان
signboards
تخته اعلان اعلان
signboard
تخته اعلان اعلان
enactory
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood
<idiom>
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
new coined
تازه بنیاد تازه سکه زده
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
newlywed
تازه داماد تازه عروس
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
hobbledehoy
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
notice
اعلان
advertisements
اعلان
denunciation of treaty
اعلان
notices
اعلان
noticing
اعلان
advertisement
اعلان
advertising
اعلان
assertion
اعلان
proclamations
اعلان
proclamation
اعلان
announcements
اعلان
declaration
اعلان
declarations
اعلان
noticed
اعلان
posters
اعلان
announcement
اعلان
poster
اعلان
macro declaration
درشت اعلان
advertise
اعلان کردن
gazette
اعلان و اگهی
declaration of neutrality
اعلان بیطرفی
declaration of war
اعلان جنگ
proclaims
اعلان کردن
proclaiming
اعلان کردن
proclaimed
اعلان کردن
vendition
اعلان فروش
proclaim
اعلان کردن
declaration of bankruptcy
اعلان ورشکستگی
notice to mariner
اعلان دریایی
system prompt
اعلان سیستم
give out
اعلان کردن
publishment
اشاعه اعلان
proclamation of the republic
اعلان جمهوری
dot prompt
نقطه اعلان
throwaway
ورقهی اعلان
procedure declaration
اعلان رویه
dos prompt
اعلان DOS
proclamation of independence
اعلان استقلال
declare
اعلان کردن
declares
اعلان کردن
declaring
اعلان کردن
proclamation of the republic
اعلان جمهوریت
they proclaimed him sovereign
اعلان کردند
indigitation
اعلان شمارش
play bill
اعلان نمایش
fly bill
اعلان دستی
playbill
اعلان نمایش
signpost
تابلو اعلان
declared
اعلان شده
billsticker
اعلان چسبان
announcers
اعلان کننده
Over and out!
پایان اعلان !
To stick (put,fix)up a notice (poster).
اعلان زدن
signposts
تابلو اعلان
array declaration
اعلان ارایه
announcer
اعلان کننده
playbills
اعلان نمایش
affiche
اعلان دیواری
advertize
اعلان کردن
To stick a poster on the wall.
اعلان به دیوار چسباندن
denouncement
اعلان قطع رابطه
banning
اعلان ازدواج در کلیسا
dimension statement
حکم اعلان بعد
declaration
افهار افهارنامه اعلان
ban
اعلان ازدواج در کلیسا
declarations
افهار افهارنامه اعلان
audible alarm
اعلان خطر سمعی
poster
اعلان نصب کردن
alarmed
اعلان خطر اخطار
alarms
اعلان خطر اخطار
to proclaim war
اعلان جنگ دادن
placards
اعلامیه رسمی اعلان
placard
اعلامیه رسمی اعلان
declaration of war
اعلان جنگ دادن
to file for bankruptcy
اعلان ورشکستگی کردن
posters
اعلان نصب کردن
alarm
اعلان خطر اخطار
alarmingly
اعلان خطر اخطار
denunciation
اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations
اعلان الغاء یا خاتمه
proclamation of martial law
اعلان حکومت نظامی
declare martial
اعلان حکومت نظامی
show bill
تابلو اعلان نمایش
bans
اعلان ازدواج در کلیسا
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
to declare something well-founded
چیزی را مستدل اعلان کردن
leaflets
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
leafleting
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
declare martial
اعلان حالت زمان جنگ
proclamation of martial law
اعلان حالت زمان جنگ
advertises
اعلان کردن انتشار دادن
to declare war upon a nation
اعلان جنگ به ملتی دادن
to declare a divident
سود سهام را اعلان کردن
advertised
اعلان کردن انتشار دادن
leafleted
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
Hereby I declare ...
بدین وسیله اعلان می کنم که...
leaflet
اعلامیه اوراق تبلیغاتی اعلان
to declare oneself bankrupt
خود را ورشکست اعلان کردن
signpost
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signposts
تیر حامل اعلان تابلو راهنما
to off negotiations
اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
to declare something solemnly
[publicly]
چیزی را رسما
[علنا ]
اعلان کردن
top billing
بالاترین قسمت اگهی سینما صدر اعلان
to put a notice on a door
اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
billboard
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
billboards
هرقسمت از نرده ودیوار که روی ان اعلان نصب شود
gospeller
کسیکه
one who
کسیکه
whom
کسیکه
blessed is he who
کسیکه
dragman
کسیکه
stalker
کسیکه میخرامد
constructionist
کسیکه قانون
minimalist
کسیکه خرسنداست
introspectionist
کسیکه معتقد به
long shot
کسیکه درمسابقات
whomso
بهر کسیکه
banns
اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
benedick
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
scaler
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
heliophobe
کسیکه ازافتاب بیزاراست
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
jogger
کسیکه اهسته می دود
joggers
کسیکه اهسته می دود
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
figurant
کسیکه باجمع میرقصد
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
euphuist
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
snorter
کسیکه خرناس میکشد
wonder worker
کسیکه معجزه میکند
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
hylicist
کسیکه معتقد به مادیات است
inductee
کسیکه وارد خدمت شده
negroid
کسیکه خون سیاهان در او باشد
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
winegrower
کشتگر انگور کسیکه انگورمیکارد
watcher
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
presentee
کسیکه چیزی باوعرضه شده
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
watchers
کسیکه پاسداری و نظارت میکند
sweater
کسیکه عرق میکند پلوور
sweaters
کسیکه عرق میکند پلوور
pledger
کسیکه بسلامتی کسی مینوشد
weaner
کسیکه بچه را از شیر میگیرد
paralogist
کسیکه قیاس نادرست میسازد
paradoxist
کسیکه سخنهای متناقض میگوید
malaprop
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
demonist
کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
night walker
کسیکه در خواب راه میرود
nightwalker
کسیکه شب در خواب راه میرود
autodidact
کسیکه پیش خود میاموزد
non entity
کسیکه بودونابوداو یکی است
lobbyer
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
deadhead
کسیکه بدون بلیط سوار
liveryman
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
light sleeper
کسیکه خوابش سبک است
pranksters
کسیکه شوخی زننده کند
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ortorian
کسیکه شرکت در خواندن بنماید
waxer
کسیکه موم مالی میکند
lobbyist
کسیکه در پارلمان تبلیغ میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com