Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
scapegoats
کسیکه قربانی دیگران شود
Other Matches
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
ghost writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
sadist
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
sadistically
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
spoilsport
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
spoilsports
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
sadistic
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
interloper
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interlopers
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
sacrificed
قربانی
sacrifices
قربانی
sacrificing
قربانی
vicarious saccifice
قربانی
sacrifice
قربانی
victim
قربانی
victims
قربانی
immolation
قربانی
mactation
قربانی
victimized
قربانی کردن
sacrificing
قربانی کردن
talisman
نظر قربانی
talismans
نظر قربانی
mascot
نظر قربانی
sacrifice
قربانی کردن
mascots
نظر قربانی
sacrifices
قربانی کردن
sacrificed
قربانی کردن
victimised
قربانی کردن
victimises
قربانی کردن
victimising
قربانی کردن
victimize
قربانی کردن
victimization
قربانی کردن
victimizing
قربانی کردن
prey
طعمه قربانی
victimizes
قربانی کردن
hecatomb
قربانی صدگاو
immolate
قربانی شدن
two bishops sacrifice
قربانی لاسکر
offer a sacrifice
قربانی کردن
two bishops sacrifice
قربانی دو فیل
victimology
قربانی شناسی
hecatomb
قربانی همگانی
heave offering
قربانی افراشتنی
sacriticer
قربانی کننده
immolator
قربانی کننده
sacrifice
قربانی کردن جانبازی
sacrifices
قربانی کردن جانبازی
sacrificed
قربانی کردن جانبازی
self immolation
قربانی کردن خود
sacrificial
فداکارانه وابسته به قربانی
burnt sacrifice
قربانی سوخته یا سوختنی
sacrificing
قربانی کردن جانبازی
victimless crime
جرم بدون قربانی
greek gift
قربانی فیل شطرنج درخانه اچ 7
he fell a v to his ambition
قربانی جاه طلبی خودشد
sacrificed
قربانی دادن فداکاری کردن
hieromancy
طالع بینی ازروی قربانی
sacrificed
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrifice
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrifice
قربانی دادن فداکاری کردن
gambits
قربانی پیاده شطرنج در گشایش
sacrificing
قربانی دادن فداکاری کردن
sacrificing
قربانی برای شفاعت فداکاری
gambit
قربانی پیاده شطرنج در گشایش
sacrifices
قربانی دادن فداکاری کردن
sacrifices
قربانی برای شفاعت فداکاری
cannon fodder
[soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed]
خوراک توپ
[سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
rests
دیگران
rest
دیگران
et al
مخفف و دیگران
What do the others say?
دیگران چه می گویند؟
asides
جدااز دیگران
aside
جدااز دیگران
regard for others
ملاحظه دیگران
regard for others
رعایت دیگران
regrad for others
ملاحظه دیگران
regard for others
واهمه از دیگران
as a warning to others
برای عبرت دیگران
an outrage upon justice
پایمال سازی حق دیگران
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
steal one's thunder
<idiom>
قاپیدن کلام دیگران
take after
<idiom>
مثل دیگران رفتارکردن
breaches
تجاوز به حقوق دیگران
spoiler
محل عیش دیگران
dummies
الت دست دیگران
infringer
متخطی به حقوق دیگران
prevenance
توجه باحتیاجات دیگران
prepotent
نیرومندتر از دیگران غالب
draw away
دیگران را پست سرگذاشتن
mind reading
کشف افکار دیگران
spoilsman
محل عیش دیگران
infringement on others rights
تخطی به حقوق دیگران
vicarious saccifice
خودش به جای دیگران
to pull the strings
دیگران را الت قراردادن
dummy
الت دست دیگران
breached
تجاوز به حقوق دیگران
breach
تجاوز به حقوق دیگران
to live at the expense of society
بار دیگران شدن
individualised
از دیگران جدا کردن
individualizing
از دیگران جدا کردن
individualizes
از دیگران جدا کردن
individualized
از دیگران جدا کردن
individualize
از دیگران جدا کردن
individualising
از دیگران جدا کردن
individualises
از دیگران جدا کردن
under one's belt
<idiom>
استفاده از تجارب دیگران
mind readers
کاشف افکار دیگران
mind reader
کاشف افکار دیگران
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
to mack i. about a person
در باره کسی از دیگران جویاشدن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
proportion
اندازه چیزی در برابر با دیگران
to be the odd one out
<idiom>
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
i do not know;try the others
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
to break the ice
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
to i. upo other's rights
بحقوق دیگران تجاوز کردن
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
blazing star
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to trespass
بحقوق دیگران تجاوز کردن
john aleay jones
جان که نام دیگران جوتراست
interlope
پادرمیان کار دیگران گذاردن
scapegoats
کسی راقربانی دیگران کردن
splurge
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
در کار دیگران مداخله مکن .
splurges
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
run away with
<idiom>
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
plagiarising
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
to put in a piece of work
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
to throw one's lot
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
copiers
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
spoilsports
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsport
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
claptrap
سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
to interject a remark
سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
copier
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiary
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
plagiarist
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
plagiarizes
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
peeping Tom
<idiom>
کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
To lay one self open to ridicule .
خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
cool one's heels
<idiom>
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
poked
سکه زدن فضولی در کار دیگران
go (someone) one better
<idiom>
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
oddball
<idiom>
کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
pokes
سکه زدن فضولی در کار دیگران
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
poke
سکه زدن فضولی در کار دیگران
plagiarizing
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
have a way with
<idiom>
تحت نفوذ قرار دادن دیگران
plagiarises
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
poking
سکه زدن فضولی در کار دیگران
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
His happiness consists in helping others.
خوشبختی او در این است که به دیگران کمک کند.
bohemian
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
Schadenfreude
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
self enforcing
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
to herd with other people
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
cats paw
الت دست دیگران گره پنجه گربهای
bohemians
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
noctule
یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
totaquina
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
ignore
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
ignored
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
totaquine
داروی ضد مالاریا مرکب ازگنه گنه وترکیبات دیگران
ignoring
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
blessed is he who
کسیکه
dragman
کسیکه
one who
کسیکه
gospeller
کسیکه
whom
کسیکه
fast talker
<idiom>
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com