English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
debunk کسی را اگاه و هدایت کردن
debunked کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking کسی را اگاه و هدایت کردن
debunks کسی را اگاه و هدایت کردن
Other Matches
guidance هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
warns اگاه کردن
wist اگاه کردن
warn اگاه کردن
acquainting اگاه کردن
acquaints اگاه کردن
to put in possession اگاه کردن
to let know اگاه کردن
admonishes اگاه کردن
admonishing اگاه کردن
admonished اگاه کردن
warned اگاه کردن
disabuse از حقیقت اگاه کردن
disabused از حقیقت اگاه کردن
disabuses از حقیقت اگاه کردن
disabusing از حقیقت اگاه کردن
inform مستحضر داشتن اگاه کردن
intuiting تعلیم دادن اگاه کردن
informing مستحضر داشتن اگاه کردن
intuited تعلیم دادن اگاه کردن
intuit تعلیم دادن اگاه کردن
informs مستحضر داشتن اگاه کردن
intuits تعلیم دادن اگاه کردن
mace نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
homing guidance هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
maces نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
beamrider موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
stellar guidance سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
inertial guidance سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
conductance ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
steering هدایت کردن
conveys هدایت کردن
navigating هدایت کردن
navigated هدایت کردن
conducting هدایت کردن
rede هدایت کردن
navigates هدایت کردن
navigate هدایت کردن
conduct هدایت کردن
directs هدایت کردن
directed هدایت کردن
guide هدایت کردن
direct هدایت کردن
guided هدایت کردن
conducts هدایت کردن
guides هدایت کردن
convey هدایت کردن
convect هدایت کردن
con هدایت کردن
conned هدایت کردن
conning هدایت کردن
cons هدایت کردن
conveyed هدایت کردن
directing هدایت کردن
conveying هدایت کردن
conducted هدایت کردن
direction مسیر هدایت کردن
conducted هدایت کردن بردن
conduct هدایت کردن بردن
fire direction هدایت کردن اتش
conducting هدایت کردن بردن
conducts هدایت کردن بردن
canalize هدایت اجباری منشعب کردن
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead هدایت کردن بست اتصال
leads هدایت کردن بست اتصال
turn off guidance هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trim هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
steer راهنمایی کردن هدایت کردن
presides اداره کردن هدایت کردن
conduct اجرا کردن هدایت کردن
preside اداره کردن هدایت کردن
steered راهنمایی کردن هدایت کردن
presided اداره کردن هدایت کردن
directed اداره کردن هدایت کردن
steered هدایت کردن راهنمایی کردن
conducts اجرا کردن هدایت کردن
conducting اجرا کردن هدایت کردن
leads راهنمایی کردن هدایت کردن
conducted اجرا کردن هدایت کردن
directs اداره کردن هدایت کردن
steers هدایت کردن راهنمایی کردن
direct اداره کردن هدایت کردن
steers راهنمایی کردن هدایت کردن
lead راهنمایی کردن هدایت کردن
steer هدایت کردن راهنمایی کردن
presiding اداره کردن هدایت کردن
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
conscious اگاه
conversant اگاه
apprised اگاه
aware اگاه
ware اگاه
hep اگاه
incognizant نا اگاه
cognizant اگاه
wares اگاه
inconscient ناخود اگاه
monitor اگاه ساز
preconsclous نیم اگاه
subconscious نیمه اگاه
subconsciously نیمه اگاه
subconscious ناخود اگاه
subconsciously ناخود اگاه
to know the time of d اگاه بودن
informed circles محافل اگاه
sensible of a peril اگاه از خطر
semiconscious نیمه اگاه
knows اگاه بودن
know اگاه بودن
notified اگاه ساختن
notifies اگاه ساختن
notify اگاه ساختن
notifying اگاه ساختن
i have no a with him اگاه شدم
prescient قبلا اگاه
notification اگاه سازی
to be a اگاه بودن
monitors اگاه ساز
wide-awake هشیار اگاه
wide awake هشیار اگاه
monitored اگاه ساز
information program برنامه اگاه سازی
he was privy to my secrets او از رازهای من اگاه بود
be on to it اگاه یا موافب باش
troop information برنامه اگاه سازی
keep me informed of that مرا از ان اگاه سازید
information program اگاه سازی برنامه اطلاعات
to know what's what ازچیزهاوکارهای جهان اگاه بودن
on be on to a person از قصد کسی اگاه بودن
to keep in touch with any one از حال کسی اگاه بودن
coscious هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
program نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
well informed بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
Madrklmh that every human being is conscious knowledge مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
philologer لغت شناس کسیکه ازاصول و قواعدکلی زبانها اگاه است
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
letters patent نامهای است که به وسایل مختلفه به مردم عرضه میشود تا ازمضمون ان همگان اگاه شوند
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
azimuth guidance هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
association for system management یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
asm Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
direction هدایت
conduction هدایت
leading هدایت
conductance هدایت
total conductivity هدایت کل
steerage هدایت
navigators هدایت گر
transduction هدایت
lead هدایت
leads هدایت
navigator هدایت گر
guidance هدایت
conductance میزان هدایت
direction هدایت رهبری
conductibility قابلیت هدایت
afferent transmission هدایت اورانی
conduction velocity سرعت هدایت
afferent conduction هدایت اورانی
director هدایت کننده
superconductivity فوق هدایت
conductivity ضریب هدایت
conductive قابل هدایت
dirigible قابل هدایت
managements هدایت یا سازماندهی
conductivity قابلیت هدایت
directors هدایت کننده
steerable هدایت کردنی
conductible قابل هدایت
conduction هدایت گرم
conduction هدایت تنظیم
management هدایت یا سازماندهی
conning tower برج هدایت
commutate هدایت وتغییر
canalization هدایت در مسیر
template ریل هدایت
templates ریل هدایت
image line هدایت تصویر
operating stand اطاق هدایت
joystick سکان هدایت
conduct of fire هدایت تیراندازی
avigation فن هدایت هواپیما
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com