Dictiornary-Farsi | کسی که به فرزندی قبول شده است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
adoptee	کسی که به فرزندی قبول شده است


Search result with all words

adoption	قبول به فرزندی
Other Matches

filial	فرزندی
Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
adoption	به فرزندی پذیرفتن
adopt	به فرزندی پذیرفتن
adopting	به فرزندی پذیرفتن
adopts	به فرزندی پذیرفتن
sonship	رابطه فرزندی
affiliate	به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliated	به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliates	به فرزندی پذیرفتن مربوط
affiliating	به فرزندی پذیرفتن مربوط
putative father of an illegitimate child	پدر مفروض فرزندی نامشروع
filiation	نسل رابطه پدر و فرزندی
adopted types	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
acknowledgment	قبول
acceptance	قبول
acceptances	قبول
reception	قبول
receptions	قبول
adoption	قبول
imprimatur	قبول
intromission	قبول
compliance	قبول
admission	قبول
admissions	قبول
non acceptance	عدم قبول
express acceptance	قبول صریح
embracement	قبول اتخاذ
disallowance	عدم قبول
compliantly	با قبول و رضایت
ready acceptance	حسن قبول
compliancy	قبول اجابت
allowable load	بارقابل قبول
adopter	قبول کننده
sufficing <adj.>	قابل قبول
sufficient <adj.>	قابل قبول
naturalization	قبول تابعیت
acceptable <adj.>	قابل قبول
intolerancy	عدم قبول
incompliance	عدم قبول
adequate <adj.>	قابل قبول
good [sufficient] <adj.>	قابل قبول
satisfactory <adj.>	قابل قبول
implied acceptance	قبول ضمنی
offer and acceptance	ایجاب و قبول
admittable	قابل قبول
admission of liability	قبول بدهی
adhibit	قبول کردن
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
acceptance limit	حد قابل قبول
acceptance by words	قبول قولی
acceptance by conduct	قبول فعلی
acceptably	بطورقابل قبول
allowable	قابل قبول
entertains	قبول کردن
entertained	قبول کردن
entertain	قبول کردن
sufficiently <adv.>	قابل قبول
acceptancy	اماده قبول
adequately [sufficiently] <adv.>	قابل قبول
acknowladgement of debt	قبول بدهی
aceptive	قابل قبول
acceptor	قبول کننده
acceptation tacite	قبول ضمنی
accepter	قبول کننده
acceptant	قبول کننده
receivable	قابل قبول
I agree.	قبول دارم.
passed <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorized <adj.> <past-p.>	قبول شده
authorised [British] <adj.> <past-p.>	قبول شده
approved <adj.> <past-p.>	قبول شده
allowed <adj.> <past-p.>	قبول شده
agreed <adj.> <past-p.>	قبول شده
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
Agreed . that is a deal .	قبول ( قبوله )
taken	مورد قبول
received	مورد قبول
to take in	قبول کردن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
the g. or refusal of anything	قبول یا ردچیزی
reply paid	جواب قبول
honors	قبول کردن
disclaiming	قبول نکردن
disclaims	قبول نکردن
accords	قبول کردن
acceptable	قابل قبول
passable	قابل قبول
believable	قابل قبول
acceptability	قابلیت قبول
acceptability	قبول شدگی
admit	قبول کردن
admissible	قابل قبول
tolerable	قابل قبول
passes	قبول کردن
passed	قبول کردن
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
honour	قبول کردن
honoring	قبول کردن
withdraw	قبول نکردن
honoured	قبول کردن
withdraws	قبول نکردن
acceptances	قبول قرارداد
honours	قبول کردن
acceptance	قبول قرارداد
adopt	قبول کردن
adopting	قبول کردن
adopts	قبول کردن
disclaim	قبول نکردن
disclaimed	قبول نکردن
unacceptably	غیرقابل قبول
pass	قبول کردن
reasonable	قابل قبول
conceded	قبول شکست
concede	قبول شکست
accepts	قبول کردن
accepts	قبول شدن
accepting	قبول کردن
accepting	قبول شدن
accept	قبول کردن
rejection	قبول نکردن
rejection	عدم قبول
accept	قبول شدن
intolerance	عدم قبول
agreement	قرار قبول
agreements	قرار قبول
honouring	قبول کردن
concedes	قبول شکست
valid	قابل قبول
compliant	قبول کننده
ratification	قبول قبولی
honored	قبول کردن
admitting	قبول کردن
conceding	قبول شکست
accorded	قبول کردن
accord	قبول کردن
admits	قبول کردن
to hold water	قابل قبول بودن
He wouldnt dare refuse.	سگ کیست که قبول نکند
To accept an invitation .	دعوتی را قبول کردن
To pass an examination .	درامتحان قبول شدن
To assume responsibility .	قبول مسئولیت کردن
sit right (negative) <idiom>	غیر قابل قبول
take to <idiom>	سریعا قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam.	درامتحان قبول ( رد )شدن
to take up the gauntlet	قبول مبارزه کردن
to take up the glove	قبول مبارزه کردن
honored	یاحوالهای را قبول کردن
valid assumptions	فروض قابل قبول
zone of acceptability	منطقه قابل قبول
brinkmanship	سیاست قبول مخاطره
honoring	یاحوالهای را قبول کردن
disapproves	قبول نکردن رد کردن
sign a waiver	قبول اغماض نمودن
takers	قبول کننده شرط
accepting	پسندیدن قبول کردن
accepts	پسندیدن قبول کردن
hard currencies	ارز قابل قبول
legal tender	پول قابل قبول
suffrage	کمک همراهی قبول
recognized refugee	پناهنده قبول شده
credibility	قابل قبول بودن
taker	قبول کننده شرط
adhesion	انضمام قبول عضویت
acceptances	حوالهء قبول شده
acceptance	حوالهء قبول شده
to be valid	قابل قبول بودن
to incur a risk	ریسکی را قبول کردن
matriculant	قبول شده در دانشگاه
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
matriculate	قبول کردن پذیرفتن
matriculated	قبول کردن پذیرفتن
matriculates	قبول کردن پذیرفتن
matriculating	قبول کردن پذیرفتن
aknowledge character	کاراکتر مورد قبول
accepting bank	بانک قبول کننده
incredibility	عدم قابلیت قبول
complier	قبول کننده همدست
loss appraisal	ضایعات قابل قبول
loss appraisal	قبول تلفات در جنگ
admissibility	مقبولیت قابلت قبول
admissible load	بار قابل قبول
honouring	یاحوالهای را قبول کردن
honours	یاحوالهای را قبول کردن
naturalization	اعطا یا قبول تابعیت
admissible stress	تلاش قابل قبول
admissibleness	بطور قابل قبول
availabe time	زمان مورد قبول
d. of a request	عدم قبول خواهش
honour	یاحوالهای را قبول کردن
conventional	مورد قبول عامه
popularity	قابل قبول عامه
permissible stress	خستگی قابل قبول
honors	یاحوالهای را قبول کردن
acceptance number	عدد ملاک قبول
acceptance of goods	قبول کردن کالا
disapprove	قبول نکردن رد کردن
eligibly	بطور قابل قبول
non compliance	عدم قبول یا انجام