Total search result: 202 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
turncoat |
کسی که تغییر مسلک بدهد |
turncoats |
کسی که تغییر مسلک بدهد |
|
|
Other Matches |
|
chains |
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد |
chain |
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد |
sects |
مسلک |
ideology |
مسلک |
ideologies |
مسلک |
sect |
مسلک |
unprincipled |
بی مسلک |
bad principled |
بد مسلک |
nothingarian |
بی مسلک |
method |
مسلک |
methods |
مسلک |
principle |
مسلک |
coleague in a party |
هم مسلک |
of same principle |
هم مسلک |
coterie |
گروه هم مسلک |
policies |
مسلک سیاست |
policy |
مسلک سیاست |
schisms |
مسلک انشعابی |
fuddy-duddies |
قدیمی مسلک |
fuddy-duddy |
قدیمی مسلک |
old hat |
قدیمی مسلک |
uptight |
قدیمی مسلک |
schism |
مسلک انشعابی |
unreconstructed |
قدیمی مسلک |
square toed |
قدیمی مسلک |
heresies |
مسلک خاص |
heresy |
مسلک خاص |
coteries |
گروه هم مسلک |
romanize |
کاتولیک مسلک کردن |
humanitarianism |
مسلک بشر دوستی |
dodoes |
آدم قدیمی مسلک |
passe |
کهنه مسلک گذشته |
slow coach |
ادم قدیمی مسلک |
dodos |
آدم قدیمی مسلک |
dodo |
آدم قدیمی مسلک |
fud |
ادم قدیمی مسلک |
snollygoster |
ادم زیرک ولی بی مسلک |
tergiversate |
از مسلک خود دست کشیدن |
fusty |
کفک زده قدیمی مسلک |
fogyish |
مانع پیشرفت قدیمی مسلک |
fustiest |
کفک زده قدیمی مسلک |
fustier |
کفک زده قدیمی مسلک |
idealism |
خیال پرستی مسلک اصالت تصور |
end strings |
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان |
unclocked |
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت |
transitions |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
transition |
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر |
humanism |
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ |
permissively |
چنانکه اجازه بدهد |
more power to your elbow |
خدابشما توفیق بدهد |
hangover |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
hangovers |
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است |
income effect |
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها |
vary |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
varies |
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن |
He was pressed for pressed for ad answer . |
به اوفشار آوردند تا جواب بدهد |
God bless you! |
خدا برکتت [تان] بدهد! |
more power to your elbow |
خدازور بازو بشما بدهد |
whichever is the sooner |
هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون] |
plastic |
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر |
cedilla |
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد |
cedillas |
نام نشانی که زیرزمیگذارندتاصدای سین بدهد |
acetiam |
برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد |
He is trying to prove himself all the time. |
او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید. |
reconstituent |
دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد |
floater |
کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد |
oblique section |
مقطعی که بوسیله صفحه اریب جسم رابرش بدهد |
variable area nozzle |
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند |
ecosystem |
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد |
ecosystems |
بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد |
to goose [American E] the engine |
موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد] |
free-for-alls |
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد |
free-for-all |
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد |
to rev [British E] the engine |
موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد] |
change |
تغییر کردن تغییر دادن |
changes |
تغییر کردن تغییر دادن |
change over |
تغییر روش تغییر رویه |
changing |
تغییر کردن تغییر دادن |
changed |
تغییر کردن تغییر دادن |
sack |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
sacks |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
to bring somebody into line |
زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود |
sacked |
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد |
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. |
به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد. |
caption |
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد |
captions |
کامپیوتر یا وسیله الکترونیکی که به کاربر امکان میدهد به یک ترتیب ویدیویی نام یا عنوان بدهد |
communism |
مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی |
blue flag |
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد |
fm |
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation |
cycle |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycled |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
cycles |
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند |
most favored nation |
کشورهایی را گویند که در صورتی که یکی از لنها امتیازی را به کشور دیگر بدهد سایرین نیزبخودی خود دارای ان امتیازبشوند |
quantum meruit |
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد |
counter march |
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن |
fet |
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت |
S HTTP |
سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد |
soft |
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد |
softer |
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد |
softest |
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد |
qui facit per alium facit perse |
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است |
output bound |
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد |
Though the wolf may lose his teeth but never loses. <proverb> |
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد . |
input bound |
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد |
asopportunity offers |
هر وقت فرصتی پیدا شود هر وقت دست بدهد |
initialize |
تنظیم مقادیر یا پارامترها یا خط وط کنترلی به مقادیر اولیه اش تا امکان شروع مجدد برنامه یا فرآیند را بدهد |
enhancing |
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد |
enhance |
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد |
enhanced |
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد |
enhances |
عمل نرم افزار که از حالت محافظت شده CPU استفاده میکند تا به چندین برنامه DOS-MS اجازه اجرا در محیط چند منظوره بدهد |
angular travel |
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان |
gradient circuit |
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین |
naming services |
روش انتساب نام یکتا به هر کاربر یا گره یا کامپیوتر در شبکه که به سایر کاربران امکان دستیابی به منبع اشتراکی بدهد در یک شبکه گسترده 9 |
internetwork |
تعدادی شبکه متصل بهم با استفاده از bridge و roater که به کاربر یک شبکه امکان دستیابی به هر منبع در شبکه دیگر بدهد |
asynchronous |
کامپیوتری که به شبکهای وصل است تا شماره گیری مودم ها را کنترل کند و به کاربران در فاصله دور اجازه استفاده از اتصال مودم و دستیابی به شبکه بدهد |
smarted |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarter |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smartest |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarting |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smart |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
smarts |
buH یا متمرکز کننده شبکه که میتواند اطلاعات وضعیت را به ایستگاه مدیریت برگرداند و به مدیریت نرم افزار امکان تشخیص راه دور هر پورت را بدهد |
pages |
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ |
page |
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ |
paged |
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ |
interfaces |
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد. |
interface |
مداری که داده موازی را در کامپیوتر به سریال تبدیل میکند و برعکس تا به داده سریال امکان ارسال یا دریافت از وسایل دیگر بدهد. |
log |
کامپیوتری که مشخصات کاربر و داده کلمه رمز را بررسی میکند با پایگاه داده کاربر تا امکان اتصال به شبکه یا سرور را بدهد |
logs |
کامپیوتری که مشخصات کاربر و داده کلمه رمز را بررسی میکند با پایگاه داده کاربر تا امکان اتصال به شبکه یا سرور را بدهد |
fabianism |
نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند |
non return to zero |
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد |
remote |
سیستم پردازش دستهای که دستورات از یک کامپیوتر ترمینال راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد |
remotest |
سیستم پردازش دستهای که دستورات از یک کامپیوتر ترمینال راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد |
remoter |
سیستم پردازش دستهای که دستورات از یک کامپیوتر ترمینال راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
remote |
نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد |
remoter |
نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد |
remotest |
نرم افزاری که روی کامپیوتر محلی اجرا میشود و یک کامپیوتر راه دور تا به کاربر امکان کنترل کامپیوتر راه دور را بدهد |
mutations |
تغییر |
changes |
تغییر |
mutation |
تغییر |
amendments |
تغییر |
shunting |
تغییر خط |
conversions |
تغییر |
amendment |
تغییر |
innovations |
تغییر |
changing |
تغییر |
changed |
تغییر |
alternation |
تغییر |
variation |
تغییر |
dachi |
تغییر پا |
vicissitude |
تغییر |
innovation |
تغییر |
conversion |
تغییر |
variations |
تغییر |
change |
تغییر |
stationary |
بی تغییر |
changeless |
بی تغییر |
misalignment |
تغییر |
modification |
تغییر |
commutation |
تغییر |
fluctuation |
تغییر |
alteration |
تغییر |
amend |
تغییر دادن |
mutates |
تغییر دادن |
mutability |
تغییر پذیری |
lour |
اخم تغییر |
amended |
تغییر دادن |
amending |
تغییر دادن |
nonreversal shift |
تغییر ناوارون |
multiplier |
ضریب تغییر |
standpat |
مخالف تغییر |
weather |
تغییر فصل |
modifying |
تغییر دادن |
mutating |
تغییر دادن |
transforming |
تغییر شکل |
changeable |
قابل تغییر |
changeable |
تغییر پذیر |
transformation |
عمل تغییر |
transformation |
تغییر شکل |
load variation |
تغییر بار |
variant |
قابل تغییر |
weathers |
تغییر فصل |
vary |
تغییر کردن |
weathered |
تغییر فصل |
flexility |
قابلیت تغییر |
alter |
تغییر یافتن |
unalterable |
تغییر ناپذیر |
invariable |
تغییر ناپذیر |
mutabilty |
تغییر پذیری |
transform |
تغییر شکل |
variable |
تغییر پذیر |
mutable |
تغییر پذیر |
displeacement of water |
تغییر مکان اب |
supple |
تغییر پذیر |
immutable |
تغییر ناپذیر |
displaciment |
تغییر مکان |
displaceable |
قابل تغییر |
mean variation |
تغییر متوسط |
phase shift |
تغییر فاز |
variables |
تغییر پذیر |