Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
infield
کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
Other Matches
croft
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
crofts
زمین قابل کشت پیوسته بخانه
semi-detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi detached
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grain field
کشتزار
farms
کشتزار
farmed
کشتزار
farmland
کشتزار
farm
کشتزار
fields
دشت کشتزار
rural property
کشتزار کشتخوان
fielded
دشت کشتزار
field
دشت کشتزار
housebreak
بخانه دستبردزدن
housebreaking
دستبرد بخانه
homecomings
ورود بخانه
homecoming
ورود بخانه
rehouse
بخانه جدید رفتن
rehoused
بخانه جدید رفتن
rehouses
بخانه جدید رفتن
rehousing
بخانه جدید رفتن
homes
شهر بخانه برگشتن
home
شهر بخانه برگشتن
house-warmings
جشن ورود بخانه تازه
house warming
جشن ورود بخانه تازه
house-warming
جشن ورود بخانه تازه
to move in
بخانه تازه اسباب کشی کردن
away
پیوسته بطور پیوسته
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
for ever and aday
پیوسته
everywhen
پیوسته
continuous
پیوسته
syndetic
پیوسته
incessantly
پیوسته
coadunate
پیوسته
coalescent
پیوسته
conjoint
پیوسته
annexed
پیوسته
continous
پیوسته
eternal
پیوسته
unremittingly
پیوسته
cohesive
به هم پیوسته
perpetually
پیوسته
uninterrupted
پیوسته
for evermore
پیوسته
legato
پیوسته
proximate
پیوسته
continued
پیوسته
d. in
پیوسته
attached
پیوسته
continual
پیوسته
ceaselessly
پیوسته
burst
پیوسته
incessant
پیوسته
allied
پیوسته
bursts
پیوسته
in connexion with
پیوسته به
on and on
پیوسته
on end
پیوسته
married
پیوسته
alway
پیوسته
contiguous
پیوسته
affined
پیوسته
non-stop
پیوسته
round-the-clock
پیوسته
ceaseless
پیوسته
cursive
پیوسته
concomitant
پیوسته
never ceasing
پیوسته
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
haunt
پیوسته امدن به
permanent water level
تراز پیوسته اب
without intermission
پیوسته لاینقطع
without rest
پیوسته لاینقطع
burster
فرم پیوسته
vicinal
در همسایگی پیوسته
haunts
پیوسته امدن به
pealing
صدای پیوسته
compacts
بهم پیوسته
compacting
بهم پیوسته
compacted
بهم پیوسته
pealed
صدای پیوسته
peal
صدای پیوسته
to whittle at
پیوسته بریدن
thereunto
بضمیمیه ان پیوسته به ان
to be in a state of f.
پیوسته درتغییربودن
compact
بهم پیوسته
contiguous
همجوار پیوسته
peals
صدای پیوسته
adjoin
پیوسته بودن
accretion
رشد پیوسته
diligency
کوشش پیوسته
diligence
کوشش پیوسته
forever
جاویدان پیوسته
sustained yield
بازده پیوسته
sympetalous
پیوسته گلبرگ
symphsis
عضو پیوسته
whittle
پیوسته کم کردن
adjoins
پیوسته بودن
adjoined
پیوسته بودن
collective
بهم پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous data
دادههای پیوسته
end to end
سرهم پیوسته
continuous scrolling
حرکت پیوسته
ex post
بوقوع پیوسته
flow chip
براده پیوسته
full time
پیوسته کار
continuous spectrum
طیف پیوسته
gamopetalous
پیوسته گلبرگ
continuate
پیوسته بهم
connecting arrangement
ترتیب پیوسته
continuous duty
کار پیوسته
continuous error
خطای پیوسته
continuous form
ورقه پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
incessant drinking
پیوسته گساری
connected measures
اقدامت پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
collateral measures
اقدامت پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous process
فرایند پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
conjunct
بهم پیوسته
continuous tone
اهنگ پیوسته
indiscrete
بهم پیوسته
linked list
لیست پیوسته
aggregate
بهم پیوسته
accrete
بهم پیوسته
nid nod
پیوسته جنبیدن
aggregates
بهم پیوسته
nid nod
پیوسته جنباندن
gamosepalous
پیوسته کاسبرگ
burst mode
حالت پیوسته
insobriety
شرب پیوسته
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
inseparate
بهم پیوسته
continuous tone
ته رنگ پیوسته
continuous variable
متغیر پیوسته
against
پیوسته مجاور
gamophyllous
پیوسته برگ
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
direct connected
ماشینهای بهم پیوسته
zigzag
خطوط جناغی پیوسته
zigzagged
خطوط جناغی پیوسته
continuous rating
کار پیوسته اسمی
zigzagging
خطوط جناغی پیوسته
zigzags
خطوط جناغی پیوسته
he kept on speaking
پیوسته سخن میگفت
to breed in and in
پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to hang together
باهم پیوسته یامتحدبودن
indiscretely
بطور بهم پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
continuing appropriation
تامین اعتبار پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
steadied
پیوسته ویکنواخت کردن
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
uniterrupted
پیوسته غیرمقطوع دایم
steadies
پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest
پیوسته ویکنواخت کردن
gamopetalous
دارای گلبرگ پیوسته
gamophyllous
دارای برگ پیوسته
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
to keep on
پیوسته نگاه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com