English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
prize of war کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
Other Matches
water bailiffs مامور تفتیش کشتیها در بندر
to make ap a ship کشتی را در دریا به غنیمت بردن
seaports دریا بندر
seaport دریا بندر
prized کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
jetsam کالاهای به دریا ریخته شده
salvor نجات دهنده کشتی یا کالاهای ان در دریا
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
cabotage کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
consolidation container کانتینر کالاهای عمومی جعبه حمل کالاهای مشترک
branded goods کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار
cabotage کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
terminal port بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
continental shelf مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
producer's goods کالاهای سرمایهای کالاهای تولیدی
horizontal loading بارگیری افقی کشتیها
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
constructive placement تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
tonnage حقوق گمرکی که از کشتیها به نسبت بارشان دریافت میشود
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
neap tide کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
in the p درزمان گذشته
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
when the chips are down <idiom> درزمان مهم وخطرناک
on a dime <idiom> درزمان خیلی کوتاه
perishable goods کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
patinated جرم گرفته کبره گرفته
decayed کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
mosaic d. وضع احکام دینی درزمان موسی
decay کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
essoin بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
prestation خدمتی که درزمان پیشین دربرابرمالیات انجام می دادند
septuagint ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
jacobus سکه زرکه درزمان جیمزیکم زدندوبهای ان از 02تا42شیلینگ بود
spoiled غنیمت
booty غنیمت
spoils غنیمت
spoiling غنیمت
foray غنیمت
forays غنیمت
spoil غنیمت
dispatch route جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
roundheal عضو پارلمان انگلیس درزمان شارل یکم که سرش را ازته میزد
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
booty غنیمت جنگی
snap at غنیمت شمردن
plunder به غنیمت گرفتن
plunder یغما غنیمت
plunders یغما غنیمت
plundering یغما غنیمت
plunders به غنیمت گرفتن
capturing غنیمت گرفتن
captures غنیمت گرفتن
There is no time like the present . <proverb> دم غنیمت است .
capture غنیمت گرفتن
to take a of غنیمت شمردن
booty of war غنیمت جنگی
plundering به غنیمت گرفتن
trophy of war غنیمت جنگی از دشمن
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
To capture as booty . غنیمت جنگه گرفتن
FatBits انتخاب Mac Paint که به کاربر امکان ویرایش تصویر به صورت یک پیکسل درزمان میدهد
It is a gain . اینهم خودش غنیمت است
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
to prize a ship کشتی رادردریابه غنیمت بردن
You might as well take advantage of the savings. این مقدار پس انداز هم غنیمت است
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
prize غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize courts به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
prized غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
out of place <idiom> درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
cril سد بندر
harbourless بی بندر
harbors بندر
harbours بندر
harbour بندر
harbored بندر
harboring بندر
harbouring بندر
harboured بندر
seaports بندر
port بندر
seaport بندر
wayside بندر
aport روبه بندر
port بندر ورودی
secondary port بندر فرعی
terminal port بندر مقصد
treaty port بندر پیمانی
main port بندر اصلی
inner harbor بندر داخلی
malaga بندر مالاگا
seaports بندر دریایی
port بندر گاه
seaport بندر دریایی
registered port بندر مشخص
aport بسوی بندر
minor port بندر کوچک
Plymouth بندر پلیموت
Bissau بندر بیسائو
port of entry بندر مقصد
Abidjan بندر ابیجان
port watch نگهبان بندر
harbour master رئیس بندر
harbour dues حقوق بندر
on berth در داخل بندر
harbor master راهنمای بندر
ports of call بندر توقف
port of embarkation بندر عزیمت
port of destination بندر مقصد
Sydney بندر سیدنی
Tel Aviv بندر تلآویو
Yangon بندر یانگون
outer harbor پیش بندر
jetty اسکله بندر
Douala بندر دوالا
harbour master متصدی بندر
Calcutta بندر کلکته
jetties اسکله بندر
ports of call بندر لنگراندازی
wharfmaster رئیس بندر
harbor master رئیس بندر
free ports بندر ازاد
free port بندر ازاد
destination port بندر مقصد
bars پیش بندر
naval port بندر دریایی
way port بندر سر راه
port of call بندر توقف
longshoreman باربرلنگرگاه بندر
port of call بندر لنگراندازی
longshoremen باربرلنگرگاه بندر
bar پیش بندر
moslem league اولین حزب پاکستان که درزمان حیات محمد علی جناح که رهبر ان بود مقتدرترین حزب پاکستان محسوب می شد
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
ex quay تحویل در بندر مقصد
named port of destination بندر مقصد مشخص
out port بندر دور از مقصد
lay day روز معطلی در بندر
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
cargo handling at port جابجایی کالا در بندر
harbor control tower برج مراقبت بندر
captain of the port افسر انتظامات بندر
entry plan طرح ورود به بندر
harbourage پهلو گرفتن در بندر
destination port بندر تحویل کالا
Cape Town بندر کیپ تاون
cril مانع دهانه بندر
port watch پست نگهبانی بندر
George Town بندر جرج تاون
put into port وارد بندر شدن
Georgetown بندر جرج تاون
embargoes توقیف کشتی در بندر
jetties موج شکن بندر
jetty موج شکن بندر
bender gestalt test ازمون طرحهای بندر
embargo توقیف کشتی در بندر
necessities کالاهای ضروری
producer's goods کالاهای مولد
producer goods کالاهای سرمایهای
prohibited goods کالاهای ممنوعه
merit goods کالاهای مطلوب
capital goods کالاهای سرمایهای
investment goods کالاهای سرمایهای
commercial items کالاهای تجارتی
inwards goods کالاهای وارداتی
purpose made کالاهای خاص
producer goods کالاهای تولیدی
collective goods کالاهای جمعی
merit goods کالاهای ایده ال
proprietary goods کالاهای اختصاصی
public goods کالاهای عمومی
attractive goods کالاهای جذاب
exports کالاهای صادراتی
mixed goods کالاهای مختلط
luxury goods کالاهای تشریفاتی
luxury goods کالاهای تجملی
consumer goods کالاهای مصرفی
fancy goods کالاهای تجملی
labor intensive goods کالاهای کاربر
available goods کالاهای موجود
nondurable goods کالاهای بی دوام
imports کالاهای وارداتی
consumption goods کالاهای مصرفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com