Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
the ship struck a arock
کشتی باصخره تصادم کرد
Other Matches
burdened
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
poops
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
poop
گوزیدن باعقب کشتی تصادم کردن فریفتن
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
lead collision course
مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
clashed
تصادم
shock
تصادم
smash
تصادم
concussion
تصادم
clash
تصادم
collision
تصادم
allision
تصادم
clashes
تصادم
shocks
تصادم
strikes
تصادم
strike
تصادم
striking
تصادم
shocked
تصادم
percussion
تصادم
chatters
تصادم
chattering
تصادم
chattered
تصادم
chatter
تصادم
strikingly
تصادم
smashes
تصادم
collisions
تصادم
collission
تصادم
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
shock
تصادم تلاطم
to run f. of
تصادم کردن با
to fall foul of
تصادم کردن با
to run a
تصادم کردن
traumatism
ضربه تصادم
cannons
تصادم دوتوپ
cannon
تصادم دوتوپ
electron impact
تصادم الکترونها
concussion
تصادم صدمه
clashed
تصادم شدیدکردن
clash
تصادم شدیدکردن
colliding
تصادم کردن
clashes
تصادم شدیدکردن
collides
تصادم کردن
intersect
تصادم کردن
intersected
تصادم کردن
intersects
تصادم کردن
grate
صدای تصادم
grated
صدای تصادم
collision bulkhead
دیواره ضد تصادم
collision detection
تشخیص تصادم
collision risk
خطر تصادم
come into collision
تصادم کردن
smashup
نابودی تصادم
grates
صدای تصادم
collided
تصادم کردن
incident
تصادم یکانها
to come in to collision
تصادم کردن
incidents
تصادم یکانها
to fall aboard
تصادم کردن
clashing
تصادم کننده
shocks
تصادم تلاطم
wham
صدای تصادم
shocked
تصادم تلاطم
collide
تصادم کردن
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
bops
تصادم کردن وزش
bop
تصادم کردن وزش
bopped
تصادم کردن وزش
air miss
تصادم هوایی دو هواپیما
bopping
تصادم کردن وزش
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
shield
, این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
shields
, این جفت سیستم ها پس وارد یک لایه عایق می شوند تا بیشتر تصادم را کم کنند
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prows
کشتی عرشه کشتی
prow
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
meet
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
trachle
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
The two cars had a head –on collision.
دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
meets
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
on shipboard
در کشتی
carina
کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
vessel
کشتی
hulk
کشتی
on board a ship
در کشتی
vessels
کشتی
wrestling
کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
argo
کشتی
ships
کشتی
flat
پل کشتی
flattest
پل کشتی
on the sea
در کشتی
on the water
در کشتی
bilge
اب ته کشتی
deck
پل کشتی
by water
با کشتی
puppis
کشتی دم
afloat
در کشتی
decks
پل کشتی
decked
پل کشتی
ship
کشتی
carinae
کشتی
collier
کشتی
boarded
کشتی
board
کشتی
aft
در پس کشتی
catch
کشتی کج
ship haven
یک کش کشتی
bottom
کشتی
hulks
کشتی
bottoms
کشتی
foreship
سر کشتی
ark
کشتی
bill of loading
بارنامه کشتی
privateer
کشتی مسلح
ferry boat
کشتی گذاره
bill of lading
ستمی کشتی
combatant vessel
کشتی جنگی
commercial marine
کشتی تجاری
bill of loading
جواز کشتی
exs
تحویل از کشتی
dressing ship
تزیین کشتی
commondo ship
کشتی نیروبر
wrecked
کشتی شکسته
cook house
اشپزخانه کشتی
predial or prae
کشتی روستایی
shipboard
صحنه کشتی
shipboard
کنار کشتی
shipboard
پهلوی کشتی
ship's master
افسرارشد کشتی
bilge water
گنداب کشتی
pleasure boat
کشتی تفرجی
coal whipper
زغال کش کشتی
propeller
پروانه کشتی
ship safety
سلامت کشتی
ship propeller
پروانه کشتی
ship papers
اسناد کشتی
dockyard
تعمیرگاه کشتی
the roll of a ship
غلت کشتی
dockyards
تعمیرگاه کشتی
ship handling
مانور با کشتی
ship building
کشتی سازی
cockswain
پیشکارکارکنان کشتی
doutful category
کشتی مشکوک
strands
به گل نشستن کشتی
cuddy
اطاقک کشتی
deck seamanship
ملوان پل کشتی
roadstead
کشتی گاه
cargo
محموله کشتی
cargoes
محموله کشتی
dock
تعمیرگاه کشتی
docked
تعمیرگاه کشتی
docks
تعمیرگاه کشتی
berth
خوابگاه کشتی
deck plan
افق پل کشتی
deck plan
صفحه پل کشتی
carina
کشتی حمال
cargo ship
کشتی باری
cutwater
دماغه کشتی
cargo liner
کشتی باری
cargo boat
کشتی باری
cargo boat
کشتی بارکش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com