Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
sister ship
کشتی خواهر
Other Matches
nepew
پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
sororicide
خواهر کش
sister in law
خواهر زن
cissies
خواهر
sister
خواهر
sisten
خواهر
sissified
خواهر
sissy
خواهر
sisters
خواهر
sissies
خواهر
brother-in-law
شوهر خواهر
brothers-in-law
شوهر خواهر
foster sister
خواهر رضاعی
brother in law
شوهر خواهر
nephews
پسر خواهر
sib
برادر یا خواهر
nephew
پسر خواهر
sisterly
خواهر وار
step sister
خواهر ناتنی
sororicide
خواهر کشی
half-sister
خواهر ناتنی
halfsister
خواهر ناتنی
half sister
خواهر ناتنی
half-sisters
خواهر ناتنی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
grandnephew
نوه برادر یا خواهر
grandniece
نوه برادر یا خواهر
niece
دختر برادر یا خواهر
niece
دختربرادر یا خواهر و غیره
nieces
دختربرادر یا خواهر و غیره
sister in law
خواهر شوهر زن برادر
grand niece
نوه برادر یا خواهر
grand nephew
نوه برادر یا خواهر
nieces
دختر برادر یا خواهر
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
nephews
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
nephew
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
My sister says she's looking forward to meeting you.
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
relatives
خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
brother in low
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
brorher in law
برادر شوهر شوهر خواهر
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
carina
کشتی
aft
در پس کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
carinae
کشتی
decked
پل کشتی
catch
کشتی کج
foreship
سر کشتی
collier
کشتی
on board a ship
در کشتی
ship
کشتی
ships
کشتی
on shipboard
در کشتی
on the sea
در کشتی
flattest
پل کشتی
flat
پل کشتی
sail ho!
کشتی !کشتی !
ship haven
یک کش کشتی
puppis
کشتی دم
ark
کشتی
argo
کشتی
on the water
در کشتی
deck
پل کشتی
hulk
کشتی
wrestling
کشتی
boarded
کشتی
board
کشتی
hulks
کشتی
by water
با کشتی
vessels
کشتی
bottom
کشتی
decks
پل کشتی
bilge
اب ته کشتی
afloat
در کشتی
bottoms
کشتی
vessel
کشتی
double-decker
کشتی دوعرشهای
aerographer
هواشناسی کشتی
navy
کشتی جنگی
affreightment
اجاره کشتی
galley
اشپزخانه کشتی
sterner
عقب کشتی
sterns
عقب کشتی
sternest
عقب کشتی
To launch a ship (boat).
کشتی به آب انداختن
navies
کشتی جنگی
naval
وابسته به کشتی
aboard
روی کشتی
drillship
کشتی حفاری
HMS
کشتی انگلیسی
boats
کشتی کوچک
wrestling match
مسابقه کشتی
wresthing match
مسابقه کشتی
aeroboat
کشتی طیار
boat
کشتی کوچک
stern
عقب کشتی
cargo
محموله کشتی
tonnage
فرفیت کشتی
bulkhead
تیغه در کشتی
bulkheads
تیغه در کشتی
bo's'n
افسر کشتی
bos'n
افسر کشتی
bosun
افسر کشتی
bosuns
افسر کشتی
fob
تحویل کشتی
strands
به گل نشستن کشتی
strand
به گل نشستن کشتی
cargoes
محموله کشتی
dock
تعمیرگاه کشتی
docked
تعمیرگاه کشتی
docks
تعمیرگاه کشتی
berth
خوابگاه کشتی
berthed
خوابگاه کشتی
cargo liner
کشتی باری
berthing
خوابگاه کشتی
berths
خوابگاه کشتی
double-deckers
کشتی دوعرشهای
tricks
فن و بندهای کشتی
wrestling
کشتی گیری
wrecks
کشتی شکستگی
battleship
کشتی جنگی
battleships
کشتی جنگی
patrol
کشتی اکتشافی
patrolled
کشتی اکتشافی
patrolling
کشتی اکتشافی
patrols
کشتی اکتشافی
flagship
کشتی دریادار
shipwreck
کشتی شکستگی
shipwrecked
کشتی شکستگی
shipwrecks
کشتی شکستگی
wreck
کشتی شکستگی
wrecking
کشتی شکستگی
flagships
کشتی دریادار
flag ship
کشتی پیشرو
imbark
در کشتی گذاشتن
lumber carrier
کشتی تیر بر
lumper
باربر کشتی
shipside
کنار کشتی
marker ship
کشتی نماینده
mate's receipt
رسیدکاپیتان کشتی
matman
کشتی گیر
merchant ship
کشتی تجارتی
merchantman
کشتی تجارتی
merchantman
کشتی بازرگانی
midships
در میان کشتی
shipper
محموله کشتی
shipper
مسافر کشتی
motor vessel
کشتی موتوری
named vessel
کشتی مشخص
shipwright
کشتی ساز
singlisticker
کشتی یک دگله
in the hold
در انبار کشتی
inboard
داخل کشتی
steamboat
کشتی بخار
steam ship
کشتی بخار
jerque
بازرسی کشتی
steam boat
کشتی بخار
kedge
تغییرجهت کشتی
keel shaped
شبیه ته کشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com