Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
to prize a ship
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
Other Matches
to make ap a ship
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
to take ship
با کشتی بردن
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
foray
غنیمت
spoil
غنیمت
spoiled
غنیمت
spoils
غنیمت
spoiling
غنیمت
forays
غنیمت
booty
غنیمت
booty of war
غنیمت جنگی
There is no time like the present .
<proverb>
دم غنیمت است .
plunders
یغما غنیمت
plundering
به غنیمت گرفتن
plundering
یغما غنیمت
plunder
به غنیمت گرفتن
plunder
یغما غنیمت
to take a of
غنیمت شمردن
booty
غنیمت جنگی
capture
غنیمت گرفتن
captures
غنیمت گرفتن
capturing
غنیمت گرفتن
plunders
به غنیمت گرفتن
snap at
غنیمت شمردن
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
To capture as booty .
غنیمت جنگه گرفتن
trophy of war
غنیمت جنگی از دشمن
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
It is a gain .
اینهم خودش غنیمت است
One must take time by the forelock .
وقت را باید غنیمت شمرد
You might as well take advantage of the savings.
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
prize
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prize courts
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
prizing
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
prize of war
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow
کشتی عرشه کشتی
prows
کشتی عرشه کشتی
keelage
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag
قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
abstract
بردن
removing
بردن
to go away with
بردن
abstracts
بردن
steers
بردن
abstracting
بردن
to have it
بردن
convey
بردن
to get wind of
بو بردن از
make away with
<idiom>
بردن
steered
بردن
removes
بردن
show to the door
تا دم در بردن
remove
بردن
drives
بردن
drive
بردن
portage
بردن
to bear away
بردن
hock
پی بردن
overblow
بردن
steer
بردن
conveyed
بردن
conveying
بردن
discovering
پی بردن
discovered
پی بردن
discover
پی بردن
to smell a rat
بو بردن
to smell out
پی بردن به
carry away
از جا در بردن
transport
بردن
transported
بردن
transporting
بردن
transports
بردن
discovers
پی بردن
find out
پی بردن
snatching
بردن
snatches
بردن
snatched
بردن
snatch
بردن
conveys
بردن
to pull off
بردن
carried
بردن
carries
بردن
carry
بردن
go away with
بردن
retracting
تو بردن
win
بردن
retracted
تو بردن
takes
بردن
lead
بردن
take
بردن
senses
پی بردن
bear
بردن
retract
تو بردن
sense
پی بردن
wins
بردن
retracts
تو بردن
sensed
پی بردن
leads
بردن
bears
بردن
realize
پی بردن
realized
پی بردن
port
بردن
live
به سر بردن
bear
: بردن
realising
پی بردن
realises
پی بردن
realizing
پی بردن
realizes
پی بردن
traced
پی بردن به
trace
پی بردن به
traces
پی بردن به
carrying
بردن
lead
به سر بردن
bears
: بردن
realised
پی بردن
imparting
سهم بردن
immerge
فرو بردن
upgraded
بالا بردن
immergence
فرو بردن
jack up
بالا بردن
harbor
پناه بردن
laugh down
با خنده از رو بردن
knock out
از بین بردن
manage
از پیش بردن
managed
از پیش بردن
manages
از پیش بردن
managing
از پیش بردن
fiddle away
تحلیل بردن
imparts
سهم بردن
imparted
سهم بردن
impart
سهم بردن
toiling
رنج بردن
joy
لذت بردن از
joys
لذت بردن از
toil
رنج بردن
embog
در گل فرو بردن
utilised
به کار بردن
utilises
به کار بردن
utilising
به کار بردن
utilize
به کار بردن
utilizes
به کار بردن
get wind of something
پی بچیزی بردن
utilizing
به کار بردن
toiled
رنج بردن
get along
بسر بردن
upgrade
بالا بردن
make a profit
سود بردن
goes
بسر بردن
raise
از بین بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com