Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
acquires	کشف و تعیین محل هدف بارادار
acquiring	کشف و تعیین محل هدف بارادار
Other Matches
radar quardship	دیدبانی بارادار
scanned	تجسس کردن بارادار
scans	تجسس کردن بارادار
scan	تجسس کردن بارادار
authentication	تعیین نشانی تعیین معرف کردن
defaulting	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted	مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
dosimetry	تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locating	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate	جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
air priorities committee	کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
convoy routing	تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
radar locating	تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
running fix	کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
formulation	تعیین
fixation	تعیین
fixations	تعیین
designations	تعیین
designation	تعیین
specification	تعیین
appointments	تعیین
appointment	تعیین
emplacement	تعیین جا
determination	تعیین
assignment of space	تعیین جا
sex determination	تعیین جنسیت
redirection	تعیین مسیر
range determination	تعیین مسافت
demarcation	تعیین حدود
fix	تعیین کردن
identification	تعیین هویت
quantification	تعیین خاصیت
redirection	تعیین جهت
determining	تعیین کردن
avowing	شرط تعیین
avow	شرط تعیین
slates	تعیین کردن
slated	تعیین کردن
assessments	تعیین مالیات
slate	تعیین کردن
abounded	تعیین حدودکردن
abounding	تعیین حدودکردن
abounds	تعیین حدودکردن
watermark	تعیین میزان مد اب
determinants	تعیین کننده
determinant	تعیین کننده
watermarks	تعیین میزان مد اب
determine	تعیین کردن
determines	تعیین کردن
avows	شرط تعیین
completely specified	با تعیین کامل
fix on	تعیین کردن
appointe	تعیین کردن
foreordainment	تعیین از پیش
frequency allocation	تعیین فرکانس
frequency assignment	تعیین فرکانس
enumeration	تعیین شماره
frequency determination	تعیین فرکانس
frequency designation	تعیین فرکانس
admensuration	تعیین اندازه
admeasurement	تعیین اندازه
ascertian	تعیین کردن
assignability	قابل تعیین
damage assessment	تعیین خسارات
coefficient of determination	ضریب تعیین
delimitation	تعیین حدود
demark	تعیین حدودکردن
determinable	قابل تعیین
budget determinant	تعیین بودجه
determination coefficient	ضریب تعیین
determinative	تعیین کننده
emplacement	تعیین محل
assignment of tasks	تعیین وفایف
income determination	تعیین درامد
crucially	تعیین کننده
crucial	تعیین کننده
specified	تعیین شده
assignments	تعیین تعدادسهمیه
assignment	تعیین تعدادسهمیه
routes	تعیین خط مسیر
route	تعیین خط مسیر
blood types	تعیین کردن
blood type	تعیین کردن
blood groups	تعیین کردن
blood group	تعیین کردن
predesignation	تعیین قبلی
formulation	تعیین کردن
appraisal	تعیین قیمت
indicating	تعیین کننده
earmarked	تعیین شده
nominative	تعیین شده
indentification	تعیین هویت
fixes	تعیین کردن
job placement	تعیین شغل
placements	تعیین شغل
placement	تعیین شغل
moisture determination	تعیین رطوبت
appraisals	تعیین قیمت
price determination	تعیین قیمت
signification	تعیین افهار
specifies	تعیین کردن
locations	تعیین محل جا
location	تعیین محل جا
identifying	تعیین کردن
nominations	تعیین نامزدی
wage determination	تعیین دستمزد
valorization	تعیین ارزش
unitization	تعیین واحد
identify	تعیین کردن
assignation	تعیین وقت
specify	تعیین کردن
assignations	تعیین وقت
nomination	تعیین نامزدی
specifying	تعیین کردن
identified	تعیین کردن
orientation	تعیین موقعیت
identifies	تعیین کردن
appoint	تعیین کردن
orientation	تعیین جهت
bound	تعیین کردن
provided <adj.> <past-p.>	تعیین شده
assessment	تعیین مالیات
titration	تعیین عیار
laid on <past-p.>	تعیین شده
tell off	تعیین کردن
indeterminable	تعیین ناپذیر
typification	تعیین نمونه
appropriated <adj.> <past-p.>	تعیین شده
appoints	تعیین کردن
oddsmaker	تعیین کننده امتیاز
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
nominee	منصوب تعیین شده
national income determination	تعیین درامد ملی
nominees	منصوب تعیین شده
mix design	تعیین نسبتهای اختلاط
molecular weight determination	تعیین وزن مولکولی
location theory	نظریه تعیین مکان
fix	تعیین کردن قراردادن
delimiting	تعیین کردن حدود
delimited	تعیین کردن حدود
leader's rule	تعیین مسافت امن
limitation clause	عبارت تعیین حدود
delimits	تعیین کردن حدود
limitation clause	ماده تعیین حدود
fixes	تعیین کردن قراردادن
delimit	تعیین کردن حدود
location of industry	تعیین مکان صنعت
identification problem	مسئله تعیین هویت
admeasure	تعیین حصه کردن
electroscope	تعیین کننده برق
dream determinant	تعیین کننده رویا
states	تعیین کردن حال
determining tendency	گرایش تعیین کننده
stated	تعیین کردن حال
determinate	تعیین شده محدود
state-	تعیین کردن حال
designable	قابل طرح یا تعیین
state	تعیین کردن حال
dateable	قابل تعیین تاریخ
datable	قابل تعیین تاریخ
coefficient of determination	ضریب تعیین کننده
crucial experiment	ازمایش تعیین کننده
stating	تعیین کردن حال
fault localization	تعیین محل خطا
administered price	قیمت تعیین شده
genealogize	تعیین نسب کردن
authentication equipment	وسایل تعیین معرف
clearance	تعیین صلاحیت کردن
alidade	الیداددستگاه تعیین سمت
animadvert	تعیین تقصیر ومجازات
designatory	وابسته به تخصیص و تعیین
apportionment	تعیین سهم و حصه
flight clearance	تعیین امنیت پرواز
assignable	قابل تعیین و تخصیص
authentication equipment	وسایل تعیین نشانی
authentication system	سیستم تعیین معرف
cryoscopy	تعیین نقطه انجماد
optometry	تعیین میزان دیدچشم
identifying	تعیین هویت کردن
assessing	تعیین کردن بستن
assesses	تعیین کردن بستن
assessed	تعیین کردن بستن
assess	تعیین کردن بستن
redirection operator	عملگر تعیین جهت
acquiring	به دست اوردن تعیین
identify	تعیین هویت کردن
identifies	تعیین هویت کردن
quantified	کمیت را تعیین کردن
predestine	قبلا تعیین کردن
predetermine	قبلا تعیین کردن
prifix	قبلا تعیین کردن
prifixal	قبلا تعیین کردن
quantifiable	قابل سنجش یا تعیین
abound	تعیین حدود کردن
identified	تعیین هویت کردن
demarcating	تعیین حدود کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com