Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 98 (6 milliseconds)
English	Persian
killing	کشنده دلربا
killings	کشنده دلربا
Other Matches
absorbing	دلربا
charmer	دلربا
charmers	دلربا
fetching	دلربا
ravishing	دلربا
enchanting	دلربا
captivating	دلربا
aventurin	سنگ دلربا
attractive	دلکش دلربا
tractive	کشنده
alluring	کشنده
enticing	کشنده
tracker	کشنده
trackers	کشنده
mortal	کشنده
mortals	کشنده
inhalant	بو کشنده
drainer	اب کشنده
delineator	کشنده
deathy	کشنده
death ful	کشنده
lethiferous	کشنده
pestilent	کشنده
puller	کشنده
assassinator	کشنده
sorbent	کشنده
tensor	کشنده
deadly	کشنده
fatal	کشنده
pernicious	کشنده
suicidal	کشنده
tensioner	کشنده
attractive	کشنده
murderous	کشنده
murderers	کشنده
murderer	کشنده
perishing	کشنده
plotters	کشنده
deadliest	کشنده
deadlier	کشنده
inviting	کشنده
killers	کشنده
killer	کشنده
lethal	کشنده
prepossessing	کشنده
plotter	کشنده
introversive	بدرون کشنده
introvertive	بدرون کشنده
it is mortal to him	کشنده اوست
herbicidal	کشنده گیاهان
inhaul	به داخل کشنده
lancinating	تیر کشنده
nonlethal	غیر کشنده
ovicidal	کشنده تخم
pestilently	بطور کشنده
killer whales	وال کشنده
lethality	کشنده بودن
killer whale	وال کشنده
tractive effort	نیروی کشنده
hauling part	قسمت کشنده
fungicidal	کشنده قارچ
death blow	ضربت کشنده
howling	جیغ کشنده
howling	زوزه کشنده
drawer	کشنده برات یا چک
dragman	میکشد کشنده
drum plotter	کشنده طبله
drawers	کشنده برات یا چک
mortally	بطور کشنده
stertorous	خرناس کشنده
attractively	بطور کشنده یا جاذب
invitingly	بطور جالب یا کشنده
lethal	وابسته به مرگ کشنده
nitrogen mustard	گاز کشنده خردل
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
dead ground	اتصال به زمین کشنده
disinfestant	ماده کشنده حشرات
pesticides	کشنده حشره موذی
downhaul	طناب پایین کشنده
pesticide	کشنده حشره موذی
ejector	پوکه کش بیرون کشنده
adducent	بداخل کشنده مقرب
adductive	استشهادی بسوی محور کشنده
slaughterous	مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
to cach one's death	دچار سرماخوردگی کشنده شدن
raymond hook	قلاب بالا کشنده قایق
biocid	قاطع حیات کشنده حشرات
boat falls	طناب بالا کشنده قایق
electron withdrawing substituent	گروه استخلافی الکترون کشنده
caricaturist	کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
caricaturists	کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
rodenticide	دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .	رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
lanciation	سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
counter check	چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com